روی ماسه ها روبه روی دریا می نشینم.بغض به گلویم چنگ می زند ولی نمی دانم چرا نمی شکند چرا اشک هایم دریا را همدم خود نمی دانند؟
حالا فهمیدم...
دریا دوست ندارد که اشک هایم با آب زلالش قاطی شود.
اومی گوید برای اشک های تو جایی ندارم دیگه پرم برو برو شخص دیگری را همدم گریه هایت بدون.
چقدر خسیس. می دانی راست می گویی تو بیش از حد گوشت از این درد و دل ها پر شده است و اینگونه نمی توانی درد من را به خوبی درک کنی.
می رم می رم و همدم دیگری برای اشک هایم پیدا می کنم.
(دریا ی خسیس)