loading...
˙·٠•●❤ سایت عاشقانه و تفریحی ❤●•٠·˙
Welcome To Tanhaee98

خداوندا...

تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت

خداوندا..

مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..

 


آخرین ارسال های انجمن
melika بازدید : 656 جمعه 05 آبان 1396 نظرات (0)

عاشق تو به صد دلیل این دل مبتلای من
بوسه زنم به نقش تو تا بشوی جلای من

در طلبت تا به سحر چشمه ی شور میشوم 
سجده کنم به درگهت بگذری از جفای من

جان بدهم به پای تو گر بدهی مراد من 
زنده شوم به عشق تو گر بشوی برای من

عاشق عشق تو شدم ای نگهت قرار دل
گر نشوی نفس مرا، این بشود جزای من

وای به من اگر شبی در ره من قدم نهی 
تشنه ی آغوش توام ای همه ی هوای...

melika بازدید : 510 چهارشنبه 08 شهریور 1396 نظرات (0)

همیشه دوستت داشته و دارم و خواهم داشت

 بیشتر از تمامی واژهای عاشقانه.

عاشقت هستم دلم درون سینه ییقرار تو هست و قلبم بی وقفه برای تو میلرزد...

 

دوستت دارم زیباترین هدیه خدا...عمرم...

 

اصلا زن را چه به شعـر !؟

زن باید عاشق شود

آنوقت ...

هر دوستت دارمی که میگوید

خودش شعـر محشـری میشود

‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌•••

melika بازدید : 500 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم 

 دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

*^*

 

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا 

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

*^*

 

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای  

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

*^*

 

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

*^*

 

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

 

 

مولوی_دیوان شمس

melika بازدید : 561 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست

سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست

دل من اگر که از عشق نصیبی دارد

حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد

بگذارید، بگذارید که بیمار بماند این دل

با تب عشق دلم حال غریبی دارد

لحظه میمیرد و من آخر سر میپوسم

عشق ای ناجی من دست تو را میبوسم

بی وجود تو سعادت نشود حاصل من

تا نفس هست تو ای عشق بمان در دل من


melika بازدید : 542 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم

که بر آن کس که نه عاشق بجز انکار ندارم

***

دل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویم

گل هر باغ نبویم سر هر خار ندارم

***

به تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمان

به تو دل گفت که ای جان چو تو دلدار ندارم

***

چو تویی چشم و زبانم دو نبینم دو نخوانم

جز یک جان که تویی آن به کس اقرار ندارم

 

مولوی_دیوان شمس

 

 

melika بازدید : 464 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

يا گرمى يك بوسه

به پيشانى من باش

 

يا علت يك عمر 

پريشانى من باش

 

با فاصله اى امن

كه آسيب نبينى

 

بنشين و فقط

شاهد ويرانى من باش


m_admin بازدید : 509 دوشنبه 16 مرداد 1396 نظرات (0)

شور دیدار تو اگر شعله به دل‌ها بكشد
رود را از جگر كوه به دریا بكشد

گیسوان تو شبیه ‌است به شب اما نه!
شب كه اینقدر نباید به درازا بكشد

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بكشد

عقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم
هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد

زخمی كینه‌ ی من! این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام كار به اینجا بکشد

یكی از ما دو نفر كشته به دست دگری‌است
وای اگر كار من و عشق به فردا بكشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد

#فاضل نظری

#غزل جدید

melika بازدید : 1503 یکشنبه 08 مرداد 1396 نظرات (0)

دوستت دارم، برایم حرف ِ مردم باطل است
غیر ِ نامت بر زبانم هر تکلــــم باطل است

چشمهایت مرجع ِ تقلید ِ من شد بعد از این
اقتــدا بر حوزه ی ِ علمیه ی ِ قم باطل است

غیر ِ لبخند ِ ژکوندت که مرامش دلبری ست
عشق فتوا داده بر هر لب تبسم باطل است

نامت اقیانـــــوس ِ آرام است و در اقلیم ِ تو
موج موج ِ هرچه دامن در تلاطم باطل است

موی ِ تو، ابروی ِ تو رمال ها را خســـته کرد
در حضور ِ تو طلسم ِ مار و کژدم باطل است

ساقه ترد ِ خوشه گیســوی ِ قد و بالا طلا !
تا تو زرین باف ِ شعری کشت ِ گندم باطل است

عاشق ِ من نیستی این گونه دلسوزی نکن
مهربانی کردن از روی ِ ترحم باطل است

کعبه ام هستی و میگردم به دورت تا ابد
گرچه آیین ِ طواف از دور ِ هشتم باطل است

اشهد ان لا "الاهــــــــــــه ناز" الا ناز ِ تو
جز تو در ذهن ِ بنان هرچه تجسم باطل است

من غروری زخمی ام سوی ِ تو می بندم نماز
چون دلم را آب کردی پس تیمم باطل است

melika بازدید : 557 شنبه 07 مرداد 1396 نظرات (0)

دختر ِ سعدی! هلاک ِ بوسه ای شیرازی ام 
آنقدر مســـــــتم که حتا با لبی هم رازی ام 

تا که بابا "مشــرف الدین" برنگشته زود باش 
کمتر از اینها بده با خنده هـــــــایت بازی ام 

مادرت من را نبیند پشــــــت ِ در، بد میشود 
رویگردان از "اتابــــک خان" و حکم ِ قاضی ام 

خنجر ابرو! چشمهـــــایت غارت ِ قوم ِ مغول 
زخمی از ناز ِ تو و مغلــــوب ِ مژگان تازی ام 

خانده ام رقص ِ تو را در بوستان ِ شیخ اجل 
عاشق ِ پروانگی های ِ تو و طنــــــــازی ام 

نیست همرنگ ِ لبانت در گلســـــــتان ِ انار 
با فقط یک باب از بوسیــدنت هم راضی ام 

مثل ِ بابای ِ تو من هم کار و بارم شاعری ست 
تکه نانی دارم و اهـــــــل ِ غزلپـــــردازی ام 

اهل ِ این دوره که نه، از قرن ِ دوری آمـــدم 
ساکن ِ آینده و برگشـــته سوی ِ ماضی ام 

من همین هستم که می بینی: زلال و ساده دل 
خســـته از هرچه ریا و هرچه ظاهر سازی ام 

این غزل تقدیم ِ تو، با من عروسی میکنی؟
ای فدااااااای ِ "بله" ی ِ تو دلبر ِ شیرازی ام!

#شهراد_میدری

melika بازدید : 627 چهارشنبه 28 تیر 1396 نظرات (0)

دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست!
ای که هرگز در خیالم هم نمی آیی به دست!

معذرت میخاهم از اینکه به خابت آمدم
خسته ام از بی تو بودن، درد ِ تنهایی بد است

می نشستی روبرویم کاش، دلتنگ ِ توام
می روی با ناز و هی با عشوه می آیی بد است

من غریبه نیستم کافی ست یک فنجان ِ چای
بیش از این من را اگر شرمنده بنمایی بد است

می کشم حالا که قلیان ِ بلور آورده ای
گرچه دکتر گفته تنباکوی ِ نعنایی بد است

از حسودان ترس دارم با شکوفه دادنت
ای هلوی ِ چار فصل ِ من! شکوفایی بد است

آی دریا چشم ِ جنگل پلک ِ ابرو ابر و مه!
رحم کن بالا بلا! این قدر زیبایی بد است

اینهمه بر شانه موهای ِ شرابی را نریز
باد هم آشفته این اندازه گیرایی بد است

شور ِ شیرین! حق بده فرهاد ِ بی تابت شوم
با وجود ِ اینهمه خسرو، شکیبایی بد است

با خود آوردم غزل، قابل ندارد مال ِ تو
پس زدن آنهم برای ِ قلب ِ اهدایی بد است

چون که سهم ِ عشق ِ ما دنیای ِ بیداری نشد
قرنها هم بعد ِ خابت پلک بگشایی بد است

#شهراد_میدری

melika بازدید : 506 شنبه 24 تیر 1396 نظرات (0)

اصلا قرار نیست کـــه سر خم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟

melika بازدید : 579 سه شنبه 13 تیر 1396 نظرات (0)

نمکین هستی و قندی، نه به این و نه به آنت
نه به دریاچه یِ قم، نه به گزِ نصفِ جهانت

شده آیینه حسودت که چنین ناز و قشنگی
حق بده قرصِ قمر اینهمه باشم نگرانت

چشم بادامی و آویزه یِ گوش ات شده گردو
مویِ تو فندقی و پسته شکرخندِ دهانت

جعبه آرایشی از عشوه و لبخند طلب کن
تا بگوید چه میاید رژِ قرمز به لبانت

گُلِ رویِ تو و مویِ تو و بویِ تو بنازم
شده پروانه به پروانه عجب رقص کنانت

برف پیراهنِ شال ابریِ گُل دامنه یِ مه!
ای فدایِ قد و بالایِ سهند و سبلانت

دشتی از خوشخط وخالان،مژه برگشته غزالان
صفی از سرمه کشیده همگی چشم چرانت

بوسه دادی به من از دور و همه شهر خبر شد
وای از دستِ نسیمی که شده نامه رسانت

عشق یعنی چه به آواز بهار و به شکفتن
دلخوشم با تو و با خش خش تصنیف خزانت

باز نقاشیِ من با کلماتم غزلی شد
تا نگویی پس از این از هنرِ فرشچیانت

 

#شهراد_میدری

melika بازدید : 475 سه شنبه 13 تیر 1396 نظرات (0)

گر "منطقی" داشت درونش،
مجنونِ قصه که دیوانه نمیشد؛
فرهادِ بیچاره که آواره نمیشد؛
رهِ "قلب" برگزیدن هم، جایز نمیشد؛
در قصهٔ تاریکِ من و تو؛
عقل ماند و 
پایان رهِ عشق؛
که "منطق" یارَش نمیشد...

#آرین_حیرانی

melika بازدید : 556 سه شنبه 13 تیر 1396 نظرات (0)

اگر آن لبخندت 
که شهر بر هم میزند را دیدم
چه کنم!
موهای باز ریخته بر تختت
که دل افسون میکند را دیدم
چه کنم!
گیرم لبخندت بگرفتی از لبهایت
خرمن موهایت را هم
به زیر شال سبزی پنهان کردی
من با 
شبی که در چشم هایت موج میزند
چه کنم؟

melika بازدید : 547 جمعه 15 اردیبهشت 1396 نظرات (0)

من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم

از جهانی دل بریدم با تو امّا ساختم

مرکبی جز عشق تاب این هیاهو را نداشت

سوی این فرجام مبهم تا بخواهی تاختم

شهره ی پرهیز بودم روزگاری دورتر

پیش چشمان غزلخیزت سپر انداختم

از یقین کهنه ی دیروزها چیزی نماند

من به پای عشق کافرکیشت ایمان باختم

حیرتم افزودی و بیگانگی آموختی

حال می بینم که آری جز تو را نشناختم

melika بازدید : 465 پنجشنبه 31 فروردین 1396 نظرات (0)

به كسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است
نزنيد سنگ به گنجشك
پرگنجشك قشنگ است
پرپروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است
بشناسيدخدا
هر كجا ياد خدا هست
هركجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است

 

#فریدون_مشیری 

melika بازدید : 716 پنجشنبه 31 فروردین 1396 نظرات (0)

عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..

 

#فریدون_مشیری


melika بازدید : 501 سه شنبه 15 تیر 1395 نظرات (0)

 

با غروب این دل گرفته مرا 
می رساند به دامن دریا 
می روم گوش می دهم به سکوت 
چه شگفت است این همیشه صدا 
لحظه هایی که در فلق گم شدم 
با شفق باز می شود پیدا 
چه غروری چه سرشکن سنگی
موجکوب است یا خیال شما 
دل خورشید هم به حالم سوخت 
سرخ تر از همیشه گفت : بیا 
می شد اینجا نباشم اینک آه
بی تو موجم نمی برد زینجا 
راستی گر شبی نباشم من 
چه غریب است ساحل تنها 
من و این مرغهای سرگردان 
پرسه ها می زنیم تا فردا 
تازه شعری سروده ام از تو 
غزلی چون خود شما زیبا 
تو که گوشت بر این دقایق نیست 
باز هم ذوق گوش ماهی ها

melika بازدید : 522 یکشنبه 06 تیر 1395 نظرات (0)

 

در مکتب عشق ما، هوس ممنوع است

با آینه ماندن به قفس ممنوع است

ما پیرو مــــــــــــــــرغ عشق باید باشیم

بی دلبر خویش یک نفس ممنوع است

(جواد صارمی)

melika بازدید : 534 جمعه 28 خرداد 1395 نظرات (0)

با قلموی خیالت یادگاری میکشم...
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم...

بی تو باران می شود ،این بغض های لعنتی!!!
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم...

لاله‌ی لبهایِ تو، گل بوسه را جان می دهد،
بوسه ها را لب به لب، سرخِ اناری میکشم...

نیستی، از من ولی انگار چیزی کم شده!!!
مثل ساعت لحظه ها را بی قراری میکشم...

گفته بودی میروم اما کسی باور نکرد!!!
سالهاست من بعد تو، چشم انتظاری میکشم...

آسمان بی ماه مانده تا تو برگردی شبی،
پشت پایت آب را بی اختیاری میکشم...

یاد تو هر شب، قلمو را به دستم می دهد...
با قلم موی خیالت، یادگاری میکشم..

m_admin بازدید : 455 چهارشنبه 19 خرداد 1395 نظرات (0)

 

قاصدک های پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم می توان از یاد برد 
ای که میپرسی چرا نامی زما باقی نماند 
سیل وقتی خانه ای را برد از بنیاد برد 
عشق می بازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تورا نازم که بعد از قرن ها
هرکه لاف عشق زد نامی هم از فرهاد برد 
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر 
هرچه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد 
در قمار دوستی جز راز داری شرط نیست 
هرکه در میخانه از مستی نزد فریاد برد...

#فاضل_نظری

melika بازدید : 561 جمعه 27 فروردین 1395 نظرات (0)

نگاه می کنم از آینه خیابان را

و ناگزیری باران و راهبندان را

"من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب"

و بغض می کنم این شعر پشت نیسان را

چراغ قرمز و من محو گل فروشی که

حراج کرده غم و رنج های انسان را

کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست

بلند کرده کسی لای لای شیطان را

چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد

چقدر آه کشیدم شهید چمران را

ولیعصر...ترافیک...دود...آزادی...

گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را

غروب می شود و بغض ها گلوگیرند

پیاده می روم این آخرین خیابان را...

عزیز مثل همیشه نشسته چشم به راه 

نگاه می کند از پشت شیشه باران را

melika بازدید : 412 جمعه 27 فروردین 1395 نظرات (0)

لازم نیست دنیا دیده باشد

همین که تو را خوب ببیند

دنیایی را دیده است.

 

از میلیونها سنگ همرنگ

که در بستر رودخانه بر هم می غلتند

فقط سنگی که نگاه ما بر آن می افتد

زیبا می شود.

تلفن را بردار

شماره اش را بگیر

و ماموریت کشف خود را

در شلوغ ترین ایستگاه شهر

به او واگذار کن.

 

 

از هزاران زنی که فردا

پیاده می شوند از قطار

یکی زیبا

و مابقی مسافرند.

#عباس_صفاری

m_admin بازدید : 570 جمعه 28 اسفند 1394 نظرات (0)
ای گــمــشــده در رویـــا جـــادو کــن و پــیــدا شــو

مــن تـشــنـه ی دیــدارم آغـــوش مــهــیـا شـو

جــادو کـن و پـیــدا شـــو تــا شــــب مـنــو نـشـنـاســه

ایــن از تــو شـکـسـتـن نـیـسـت ایـن اوج یـه احـســاسـه

وقـتی همـه چــی ایـنـجــا بـی رنــگ و غــم انـگـیــزه

دنـیـای مـن بــی تــو تـکـرار یــه پــائـیــزه

از شـــوق تــو ســرشــارم بــا یــاد تـــو آوازم

پــیــدا شــو کـه دنـیــامــو بـا دســت تــو مـی ســازم

ای گـمـشـده در رویــا جــادو کــن و پـیــدا شـو

مــن تـشــنـه ی دیـدارم آغـوش مـُـهـیـا شــو

وقـتـی تــو ازم دوری هــر لـحـظـه چــه بـی رحـمــه

تـنـهــا دل یــک عــاشـق حــال مــنـو مـی فـهـمــه

تــردیــد نـکـن از عـشــق تــردیــد نـکـن از مــا

جــادو کــن و پـیــدا شــو ای گـمــشـده در رویــا

 

« سارا نائینی »
m_admin بازدید : 450 جمعه 28 اسفند 1394 نظرات (0)

انگارکه ازمشت قفس رستي ورفتي
يکباره به روي همه دربستي ورفتي

هرلحظه ي همراهي ماخاطره اي بود
اماتوبه يک خاطره پيوستي ورفتي

نفرين به وفاداري ات اي دوست که بامن
پيمان سرپيمان شکني بستي ورفتي

جاماندن تصويرتودرسينه ي من!آه!
اين آيينه راآه که نشکني ورفتي

 

#فاضل نظری

m_admin بازدید : 482 جمعه 28 اسفند 1394 نظرات (0)

نیستش
نمی دونم کجاست !
چه می کنه !
ولی می دونم که ندارمش
هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم
نه، نمی خواستم که تو رو تو گم‌ترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم:
"هنوزم دوسِت دارم"
آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتن
تو گیر و داره :
"ای بابا، دله تو هیچ، حال اون خوش!"
ای بی مروت !
دیگه دلی می مونه؟
که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده س!

 

اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفسه توئه
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دله بابایی
دیگه دل نیس
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!

melika بازدید : 413 جمعه 15 آبان 1394 نظرات (0)

به تو فکر میکنم
زیبا میشوم
حبس میشوم
در چهارخانه پیراهنت
عطر تو را میگیرم
زنی میشوم...
زیر نور ماه ، که دوست دارد
باد گیسوانش رابه دستهای توبسپارد
چشم می بندم
جهانم همه « تو » میشود
مسخ میشوم
وبه تو فکر میکنم....
فقط ب توووو...♥️♥️️♥️️

 

 

 

melika بازدید : 1092 یکشنبه 12 مهر 1394 نظرات (0)

 

ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ؟
ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﺷﺐ ﻣﻨﺘﻈﺮﯼ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻣﯽ ﻧﮕﺮﯼ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﻩ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺭﻫﮕﺬﺭﺍﻥ،ﺧﺒﺮ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﯽ
ﺭﺍﺳﺘﯽ ﮔﻤﺸﺪﻩ ﺍﺕ ﮐﯿﺴﺖ؟
ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﺻﺪﻓﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﯾﺎ ﺍﺳﺖ؟
ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻧﻪ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﺳﺖ
ﯾﺎ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ...

ﻗﯿﺼﺮ ﺍﻣﯿﻦ ﭘﻮﺭ_

parvazefaezeh1372 بازدید : 559 شنبه 13 تیر 1394 نظرات (0)

 

 

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و درس سحری بود

 

«حافظ شیرازی»

m_admin بازدید : 396 سه شنبه 09 تیر 1394 نظرات (0)

تـــو مـــاه را


بــيـشــتــر از هــمــه دوســت مـي داشـتـي . . .


و حـــالا مـــاه هـــر شــب


تـو را بــه يــاد مــن مـي آورد ،


مـي خــواهــم فــرامــوشــت كــنــم امــا ،


ايــن مــاه بــا هــيــچ دسـتـمــالـي


از پــنـجــره هــا پـــاك نـمي شــود . . .


 

« رسول یونان »

melika بازدید : 510 دوشنبه 08 تیر 1394 نظرات (0)
هــرچـه کــردم بــه خــودم کـردم و وجــدان ِ خـودم

پــسـر نوحم و قـــربـانی ِ طـــوفــان ِ خــودم 

تـک و تـنـهــاتــر از آنــم کــه بــه دادم بـــرسـنـد
 
آنــچـنــانــم کـه شــدم دسـت بـه دامــان ِ خــودم
 
مــوی تــو ریـخـتــه بــر شـانــه ی تــو امّــا مــن 

شــانـه ام ریـخـتـه بــر مــوی پـریـشـان ِ خــودم !
 
از بـهـشـتی کـه تـو گـفـتـی خـبری نیست کـه نیست

مـی روم ســر بـگــذارم بــه بـیـابـان ِ خــودم
 
آســمان سـرد و هـوا سـرد و زمــیـن سـرد تـر است

اخــوانـم کـه رســیـدم بـه زمـسـتـان ِ خــودم
 
تــو گــرفـتـار خــودت هـستی و آزادی هـات
 
مـن گـرفـتـار خــودم هـستـم و زنــدان ِ خــودم

شــب مـیــلاد ِ مــن ِ بـی کــس و کار اســت ولـی
 
بـایـد امـشب بــروم شـام ِ غــریـبـان ِ خـودم . . .

 

« یاسر قنبرلو »
melika بازدید : 517 دوشنبه 08 تیر 1394 نظرات (0)

تــو مــدعـى بــودى درون را نـيـز مـيـبـيـنـى


احـسـاس را در هـر كـس و هــر چـيـز مـيـبـيـنـى !


شــايـد هـمـان بـودى كـه بـايـسـتى كـنـارم بـود


امــا دلِ ديــوانــه ات را ريــز مـيـبـيـنـى !


گـفـتـم كـه ويـران مـيـكـنـم طـهــرانِ غـمـگـيـن را


تـا پـايـتـخـت تــو شــود تـبـريــز ، مـيـبـيـنـى


بـا چـنـگ و دنـدان پــاى چـشـمـان تـو جـنـگـيـدم


افـسـوس ! ايــن ســربــاز را چـنـگــيـز مـيـبـيـنـى


هــر روز كــنـدى از بــهــارِ زنــدگـى بــرگـى


تــقـويـمِ عـمـرم پــر شـد از پــايــيـز ، مـيـبـيـنـى ؟!


در بـازى ات نـقـش مـتـرسـك را بـه مـن دادى


افـتـاده ام در گــوشــه ى جــالـيــز ، مـيـبـيـنـى ؟!


رفـتـى و بـعـد از رفـتـنِ تــو تــازه فـهـمـيـدم


هــر دل كـه دسـتـت بــود دسـتـاويــز مـيـبـيـنـى !


كارى نــدارم ؛ هـر چـه مـى خـواهى بـكـن ، امـا


روى سـگـم را روز رســتـاخــيـز مـيـبـيـنـى . . .


 

« امید صباغ نو »

melika بازدید : 507 جمعه 11 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

من دلم میخواهد خانه ای داشتم پر دوست

  کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند  ارام ارام   گل بگو.... گل بشنو

  هر که میخواهد وارد خانه ی پر عشق و صفامان گردد

  یک سبدبوی گل سرخ به ما هدیه دهد

  شرط وارد گشتن     داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

   شرط وارد گشتن    شستشوی دلهاست

   بر درش برگ گلی میکوبم

    روی ان با قلم سبز بهار

     مینویسم:ای یار

     خانه ی دوستی ما اینجاست

     تا که سهراب نپرسد دیگر

                  خانه

                              دوست

 

                                               کجاست!؟!؟!

melika بازدید : 588 پنجشنبه 03 اردیبهشت 1394 نظرات (0)

تـــو باشی و من

 

قدم بــه قدم فدایت می شوم

 

تــــو بـــاشی ...

 

از لحظه های دلتنگی جلو می زنم

 

بــه تمام درهای بسته دهن کجی می کنم

 

بـــه بن بست ها...

 

به خیابان هایی همه بــا یک نــام ...

 

دوست دارم تـــو بـــاشی و من

 

نشانی ها را گم کنم

 

راه خانه را هم نـــدانــم

 

تا همه بفهمند برای من کم حواس

 

خانه آن جاست که تـو باشی و من

 

 

قــدم بــه قـدم فـدایت شوم ...!

melika بازدید : 671 سه شنبه 26 اسفند 1393 نظرات (0)

دست عشق از دامن دل دور باد!

می‌توان آیا به دل دستور داد؟

 

می‌توان آیا به دریا حكم كرد

كه دلت را یادی از ساحل مباد؟

 

موج را آیا توان فرمود: ایست!

باد را فرمود: باید ایستاد؟

 

آنكه دستور زبان عشق را

بی‌گزاره در نهاد ما نهاد

 

خوب می‌دانست تیغ تیز را

در كف مستی نمی‌بایست داد

 

 

(قيصر امين پور)

melika بازدید : 498 دوشنبه 25 اسفند 1393 نظرات (0)

تو را یافتم از میان غربتم...

اما آشناتر از هر آشنایی... 

مهمان قلبم نشدی بلکه صاحب خانه بودی... 

پاکترین عشق اسمت نهادم اما بالاتر از آنی... 

چشم مستت مهر خاموشی لبانم شد تا به قلبم زمزمه کنم آوار عشقت را... 

چندی گذشت با تو بودن هر نفس عاشقترین گشتم... 

به وجود پر از احساست با وجودم دل بستم... 

تو شاهی و من گدای ناز چشمانت...

به کوی عشقت کلبه ای ساختم تا مر ا مهمان شوی...

قدم بر چشمانم نهادی خوش آمدی تو خود میدانی صاحب خانه قلبم شدی...

تاج سر کردم تو را تا بگویم:

 

بالاترینی بهترینی مهربانتر از هر مهربانترینی برایم اول و آخرینی...

m_admin بازدید : 555 شنبه 18 مرداد 1393 نظرات (0)

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو

حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

 

دکتر افشین یداللهی

m_admin بازدید : 581 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (1)

بــودنــت حــس عـجـیـبی ســت کـه دیــدن دارد


ناز چشمــــــان قــشـنـگ تــو کـشـیـدن دارد


آتــش از هــرم تـنت سـخـت بـه خــود می پـیـچـد


دل مــن شــوق در آغــــوش پــریــدن دارد


لــب تــو کـهـنـه شــرابی ســت و مــن مـی دانـم


بـوسـه از طـعـم دهــان تــو چشـیـدن دارد


چـشـم تــو ریـخـتـه بـر هــم مـنِ مـعـمـولی را 


یک نـگاه تــــو بـه مـن جــامـه دریـدن دارد


ســر و سـامـان بـدهـی یـا سـر و سـامـان بـبـری


قلــب مــن ســــوی شـمـا مـیـل تــپـیـدن دارد


وصــل تـو خـواب و خــیـال اسـت ولـی بـاور کـن


بــودنـت حـس عـجـیـبی سـت کـه دیــدن دارد

 

« ناصر رعیت نواز »

تعداد صفحات : 2

درباره ما
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است . آیینه به سادگیم خندید و گفت : احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش ، او برای همیشه دیر کرده است …
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدومش قشنگ تره؟؟!!
    تنهایی در صفحات اجتماعی


    lenzor.com/tanhaee98



    instagram.com/tanhaee98


    سیم کارت خود را شارژکنید
    ❤しѲ√乇❤

    I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you

    ♥♥HEART♥♥


    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1526
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 259
  • آی پی امروز : 100
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 168
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 219
  • بازدید ماه : 409
  • بازدید سال : 13,207
  • بازدید کلی : 2,755,884
  • کدهای اختصاصی
    <
    سایت عاشقانه 72 لاو =============

    هدایت به بالای صفحه

    قلب من

    قـــلب من...

    دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.

    آنقدر که تو را نیز همچون خودم

     از ته دل دوسـت میدارد.

    هیس…!

    هیس

    حواس تنهایی ام را

    با خاطرات

    باتو بودن

    پرت کرده ام…

    بگو کسی حرفی نزند

    بگذار

    لحظه ای ارام بگیرم

    آغوشــــ تــــ♥ـــــو

    سهم “من” از “تو

    عشق نیست ،

    ذوق نیست ،

    اشتیاق نیست ،

    همان دلتنگی بی پایانی است

    که روزها دیوانه ام می کند!!

    فال حافظ
    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !

    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !
     ﺗـﻮ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺧـﻮﺏ ﺑـﻮﺩﯼ ...
    ﻭﻟـﯽ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧـﺒـﻮﺩﯼ ! ﻣـﻦ ﺑـﻪ ﺭﺳـﻢ ﺭﻓـﺎﻗـﺖِ ﺩﯾـﺮﯾـﻨـﻪ ﻣـﺎﻥ ..
    ﭼـﺸـﻤـﺎﻧـﻢ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺑـﻨـﺪﻡ ؛ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻧـﻘـﺎﺑـﺖ ﺭﺍ ﺑـﺮﺩﺍﺭ ﺭﻓـﯿـﻖ ...
    ﺑـﮕـﺬﺍﺭ ﺻـﻮﺭﺗـﺖ ﻫـﻮﺍﯾـﯽ ﺑـﺨـﻮﺭﺩ!