برای مشاهده ی عکسهای زیبا و احساسی از کادوهای عاشقانه به
ادامه مطلب
بروید...
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11652 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4323 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
برای مشاهده ی عکسهای زیبا و احساسی از کادوهای عاشقانه به
ادامه مطلب
بروید...
مرد بايد با وجود همه ي غرورش،مهربون باشه…
باوجود همه ي لجبازيش،وفادار باشه…
باوجود همه ي خستگي هاش،صبور باشه…
باوجود همه ي سختي هاش،عاشق باشه…
مرد بايد محکم باشه…
بايد تکيه گاه همسرش باشه…
مرد بايد،”مـــرد” باشه…
همين….
بیا با هم گم شویم
من در لباسهای گشادم
تو در خیالاتت
من کفشهای پاشنه بلندم را دور میاندازم
تا تق تق خوشبختیام پاسبانها را خبر نکند
تو کتابهایت را
چرا که برای دوست داشتن من
به قلب نیاز داری نه علم،
بیا با هم فرار کنیم
از تنهایی
که در لباسهای گشاد جا برایش بیشتر است . . .
مژگان عباسلو
به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشنتر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کردهام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه ، ای مهربان با من . . .
مهدی اخوان ثالث
وقتی که احساس تنهایی می کنید و به تنگ آمده اید
احتمال آن که انتخاب ها ی ضعیف تری بکنید ، بالا می رود
استیصال برای دوست داشتن آدم را به کجا که نمی کشاند
با شکم خالی به خرید نروید چون هر غذای ناسالمی را انتخاب خواهید کرد !
از دری که تو می آیی ، اندوه می رود
اما تنهایی ، دری مخفی دارد
که جای آن عوض می شود
هر بارکه می روی
از دری تازه با من سخن می گوید !
زندگی زیباست چشمی باز کن ، گردشی در کوچه باغ راز کن
زندگی زیباست
زندگی من با همه تلخی ها و شیرینی هایش
برایم لذت بخش است
چون آنچیزی ست که خدایم برایم خواسته است …
و از صمیم قلب از تو سپاسگذارم خدای عزیزم …
دوستت دارم …
ادامه مطالب -->
چه دردی بیشتر از این که دردم را نمیدانی
به چشمم خیره میگردی ولی غم را نمیخوانی
چه باشی یا نباشی من برایت آرزو کردم
چه دردی بیشتر از این که این ها را نمی دانی
برایم روز روشن بود میدانستم از اول
که میاید چنین روزی که میگوئی نمیمانی
برای من که بعد از تو ندارم شاخه ی سبزی
چه فرقی میکند دیگر هوای صاف و بارانی
شبیه موریانه،خاطرت در ذهن می ماند
که میپوسد مرا کم کم به آرامی و پنهانی
دل آئینه ام حتی اگر کوهی شود آخر
به سنگی،خرد می گردد به یک لحظه به آسانی
چه میدانی؟تمام پیکرم چون شمع می سوزد
که امشب در دلم برپاست یک شام غریبانی
شاعر:رضا خادمه مولوی
به یک پلک تـــو مـیبخشم تمـــام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشـــیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد مــیگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقبها را
●❥ اینبار میخام از تهـ دلم بگمـ ●❥
●❥ عشقم ●❥
●❥ خوب گوش کن ●❥
●❥ نبودی ●❥
●❥ یهو اومدے تو زندگیم ●❥
●❥ چشماتو ک دیدم ●❥
●❥ دنیامو پیدا کردم ●❥
●❥ برق نگاهت ●❥
●❥ دیوونه میکنه منو●❥
●❥ آهای دنیا ●❥
●❥ اینقد ب بزرگیت نناز ●❥
●❥ ی تار موی عشقمو ●❥
●❥ با کل تو عوض نمیکنم ●❥
●❥ عاشقتم عشق ابدی من ●❥
سلامتیه مخاطب خاصت . . .
همون که اومده تو زندگیت و . . .
آیندت و احساست و گند زده رفته . . .
ولی باز هم به یادشی ! . . .
دلم تنگ شده برای روزهای کودکیم
که بهانه گریه ام یک عروسک بود نه یک ادم . .
مَن از نَســــل لِـــــیلی ام...
مَن از جِنـــس شــــیرینَم...
مَن دُخــــــترم...
با تمام حساســـیت های دُخترانه ام...
با تَلنگری بارانـــی میشوم...
با جُـــــمله ای رام میشوم...
با کَلـــمه ای عــــــاشق میشوم...
با پُــــــشت کردنی ویــــــران میشوم...
به راحَتی وابَــــــسته میشوم...
با پیــــــروزی به اُوج میرسم...
هنوز هم با عروسَـــــــکهایم حَرف میزنَم...
هنوزم هَم برایِشان لـــالـــایی میخوانَم...
من دُخـــــترم...
پُر از راز...
هرگز مرا نَخواهی دانِــــست...
هرگز سَرچِشــمه اَشکــــــهایم را نمی یابی...
هرگز مرا نِمیفَــــهمی...
مَگر از نَـــــــسلم باشی...
مَگر از جِنــــسم باشی...
●✦ گاهــــــــــــــــــــــی ✦●
●✦ حتـــــــی با شنــــــیدن اســـــم تــ❤ــو ✦●
●✦ قـلبــــــــم تــند تنـــد میزنــه ✦●
●✦ بدنـــم گـرم میــــــشه ✦●
●✦ تــ❤ــو با مــــــن چـیکار کـردی عشـــــــقم ؟ ✦●
●✦ این هــــمه شــیـــــدایی فــــــقط با شــــنیدن یه اســــم ✦●
●✦ به اســـــــــمت قســــــم ✦●
●✦ تـــو واسـه من یــه حـــــــس دیـگه ای ✦●
●✦ یــه حـس تکــــــــرار نـشدنی ✦●
وقتی یــه زن بــــاهــــات بــــحــــث مـــیـــکـــنــــه،
غــــر مــیــــزنـــه،قـــهــــــــــر مــــیـــکـــــنــــه،
دلـش مـــیــگــیــره،از دســتــت گــریــه مـــیـــکــنـــه،
خـــوشــحــال بـــــــــــــــاش!
بــــــراش مــــــــهــــــــمــــــی کـــه ایـــنـــجـــوریــــه!
اگــــــــه هــــمــــش صـــــــدات مــــیـــــکـــــنــــه،
اگـــــه دوســـــش داری،ذوق کــــــــــــــــــــن..
چـــــــون خــــــــیـــــــلی دوســـــتــــــــت داره
ســــــــکـــــــــوت یــــــه زن خـــیــــلــــی مـــــعــــنــــی داره
یـــــــعـــــنــــی:خــــــــــســــــتــــــــه شــــــــده …
دیـــــــــــگــــــــه کـــــــم آورده ..
یـــــــعــــنـــــــی :نــــــــــا امــــیــــد شــــده
اگــــــــه مــــــــــردی..
قـــــــــدر مـــــهـــــــربـــــــونـــــــیـــــاش رو بـــــــــدون..
بـــذار، از ابـــراز عــــشـــقـــــش بـــه تــــو انـــــــــرژی بــــگـــیـــره
بــــذار واســـــت بــــخــــنــــده و تــــو بــــهـــش بـــگو
کـــه عــــاشـــــــــــــقِ خــــنـــــــده هــــــــاشــــــی
بــــــــــــهــــــــش بـــگو چــــقــــدر دوســـــــــش داری
زن بـــــــــــه هـــمــــیــــن راحــــتــــی آروم مــــیــــگـــیــــره
تـــــو فــــقــــط یــــه کــــم مـــــــــــــــــــــــرد بـــــــــــــاش…
ترکت می کنم تا هر سه راحت شویم
من ، تو و رقیبم
من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت
سـلآمَـتــی روزی کـه بــی اجـــآزه لـخــتــَم مـیـکـنـَنـد و
یـه غـریبــه مـنـو مـیـشــوره و
بـقـیـه بـی اجـآزه از پـشــتِ شـیـــشـــه نِــگـآم مـیــکـنـنـد !
ســلآمَـتــی روزی کـه ازَم وآســه لـبـآسَــم اجــآزه نــمـیگـیـرَند و
یـه پـآرچـه سفـیــد تـنـَم مـیـکنـنـد !
سـلآمَـتــی روزی کـه عـجـلـه دارَند تـآ از بـدن سـردم راحَـت شن و
ٌّ
شتـآبـآن میـذارنــَم تـویِ نـعـشــکــِش !
سـلآمَـتــی روزی کِـه همـه از بــآلا به تـنهـآیــی رخـتـخـوآب جـدیــدَم نگـآه میـکنند !
مــلـــودے آرام بـــود . . .
ســڪـوت ِ زیـبــایے فـــــریـاد مــیـزد . . .
خــسـتـه اے مــشـغــول ِ نــوشـتــن بــود . . .
ضـجّــه مــے زد ُ مـے نــوشــت . . .
غـــرق بــود در ڪـتـاب هـایـے ڪـه هـنــوز بـرگے را ورق نـزده بـود . . .
بـاران سیـلے مے زد بـر اطــاق زیـر بـامے ڪـه شیـروانـیـش ،
بـه الـتـمـاس خـیـس نـڪردن ِ ڪـفـش هـایـت بـه پــاے زمـیـن افـتــاده بـود . . .
هــمـه چــیـز آرام بــود . . .
تــو هــم بــرو . . .
تــو بـا ایـن پــاهـایــت بـه جــان خــط مـمـتــد ایــن جـاده هـا بـیـافـت . . .
رفـتـنـت دردے نـداشـت . . .
تـنـها دردم دهـن ڪـجے تـیـڪ تـاڪـ سـاعـتے اسـت ڪه ،
ثـانـیـه بـه ثـانـیــه ے نـبــودت را بـه رخــم مـیـڪـشـنـد .
یعنی کی میشه که تو رو من بغل کنم ؟؟
لپای ناز و تپلتو بچلونم ؟؟
با دندون هام هر دیقه دستات رو گاز بگیرم؟
هر دیقه لپتو دستاتو پاهاتو ماچ کنم؟
طوری بغلت کنم که مردم یه جوری نگام کنن ک انگار دیوونم؟
کی میشه موهاتو برات ببافم ....ناخوناتو برات لاک بزنم ..؟
لباسای خوشگل تنت کنمو ببرمت بیرون ؟
دوتایی بریم خریدو دس رو هرچی گذاشتی برات بخرم ؟!
شبا برات قصه بگم تا خوابت ببره ...
صبا با موهای ژولیده و چشای پف کرده از خواب پاشیو من هی قربون صدقه صدای خواب آلودت بشم !
انقد باهات بازی کنم ک از خستگی ولو شی تو بغلم..!
کاری کنم ک هر روز زندگیت پر از خاطره بشه ...
کاری کنم ک هیچوقت دلت نخواد بزرگ بشی ..
و انقد دوست داشته باشم ک روزی صد بار بهم بگی "توبهترین مامان دنیایی"
بهونه كه میگیره
نق كه میزنه
بى حوصله كه میشه
یعنى "دلتنگه"
قهركه میكنه
لوس كه میشه
یعنى "بى تابه"
یعنى "كم دارتت"
به همین سادگى!!!!!!!!!
زیادپیچیده نیست فهمیدن حال زنى كه عاشق شده...
تنهـایی یعـنی هیچ وقــت کسی نباشه اشکات رو پاک کنه…
تنهـایی یعـنی تو جاده بدون مقصـد…
تنهـایی یعـنی ندیدن روزهای خوب…
تنهـایی یعـنی نداشـتن سنــگ صـبور…
تنهـایی یعـنی جشـن تولد با قـرص خواب…
تنهـایی یعـنی سـر سـفره عـید تنهـای تنهـا…
بقیه در ادامه مطالب
نگاه کن!
آن دور دستها ...
یکی تنها به انتظار ایستاده ...
لبخندی عاشقانه را !
دستی برایش تکان بده ...
تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش!
مشکی به تن کنید
عزا گرفته ام
براے مرگ یکـ احساس
احسآسے بـہ بزرگے یکـ غرور لـہ شده
بـہ زیر خیانت هاے یکـ عشق دروغیـטּ اینجا ..
در خلوتگاه ایـטּ عشق صداے شیونهاے دردناکم
صداے نفریـטּ هاے ایـטּ دل شکستـہ ام
روزے بـہ گوشت خواهد رسید ..
ایـטּ صدا را ..
دست سرسخت سرنوشـت بـہ گوشت مے رساند
براے زجرهاے ایـטּ قلب سوختـہ ام
براے هر نفس کـہ با مرگ کشیدم ..
براے تکـ تکـ ثانیـہ هاے تنهایے ام
و براے غرور شکستـہ ام ..
دیدار بہ قیامت عزیز م
خدا
” تو ” را که می آفرید
حواسش پرت آرزوهای “من” بود
شدی همان آرزوی من . . .
.
.
.
هر جا که من هستم
تو نیستی
هر جا که تو هستی ،
من نه !
شده ایم آدم برفی و آفتاب
مگر نارنج وُ بهار عیبی داشت !
.
.
.
آغوشم
وطنی ست
که جز تو،
هیچکس در آن،
خانه ای نخواهد داشت…
بقیه در ادامه مطالب
یکی از شاگردان شیخ انصاری می گوید: «در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت. از شیطان پرسیدم: “این بندها برای چیست؟” پاسخ داد: “اینها را به گردن مردم می اندازم و آنها را به سوی خویش می کشم و به دام می افکنم. دیروز، یکی از طناب ها را به گردن شیخ انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آن است، کشیدم، ولی افسوس که بر خلاف زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و بازگشت”.
هنگامی که شیطان این ماجرا را نقل کرد، از او پرسیدم: “اکنون که طناب ها را در دست داری، طناب مرا نشان بده”. شیطان لبخندی زد و گفت: “امثال تو نیازی به طناب ندارد و خودشان به دنبال من می دوند !”
هنگامی که از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. عاقبت تصمیم گرفتم مطلب را برای شیخ بیان کنم. شیخ گفت: “شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا فریب دهد که به لطف خدا از دام او گریختم.
جریان از این قرار بود که دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و از سویی، چیزی در منزل موجود نبود. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان(عج) نزدم وجود دارد که هنوز وقت مصرفش نرسیده است؛ آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم. با خود گفتم که از کجا معلوم که بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟ در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم به منزل برگردم. از این رو، چیزی نخریدم و پول را به جای اولیه اش را باز گرداندم”».
به راستی که مرحوم شیخ انصاری به حقیقت این آیه شریفه توجه نموده است “الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ”یعنی شیطان، شما را وعده به فقر و تهیدستى مى دهد؛ و به فحشا و زشتیها امر مىکند؛ ولى خداوند وعده آمرزش و فزونى به شما مى دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع، و [به هر چیز] داناست. به همین دلیل، به وعدههاى خود، وفا مىکند.
تعداد صفحات : 3
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!