کاش
حالِ منه دیوانه را
میفهمیدی!
بی قرارم
بیقرار
در انتظار چشم هایی که
به شوق دیگری می آیند!
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11652 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4323 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
کاش
حالِ منه دیوانه را
میفهمیدی!
بی قرارم
بیقرار
در انتظار چشم هایی که
به شوق دیگری می آیند!
مـــــــــــــرد است دیگر…
گاهی غیرتی میشود
گاهی تند میشود
گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
این روزها خودم انقدر سیگار
برای دود کردن دارم
تو دیگر کبریت برای آتش زدن روح و روانم نکش
لعنتی….
خیلی دوست دارم که کسی رو دوست داشتہ باشی..
که بی منت بغلت کنہ!
بی منت باھاش درد و دل کنی!
بی منت باھات گریہ کنہ!
بی منت پشتت باشہ!
بی منت دوست داشتہ باشہ!
بی منت رفیق باشہ!
,,,,,خیلی خوبہ من تو رو دارم,,,,,
این روزها …
همه به من می گویند:
بالای چشمت ابروست..!!
همه فهمیده اند..
جای تو خالیست..!
چشمت را دور دیده اند..!!!
بعضی وقت ها جلو آیینه..
می ایستم..
خودم رو در آن می بینم..
دست روی شونه هایش می گذارم…
و می گویم:
چه تحملی دارد..
دلت..!!
به خاطراتت بگو
اینقدر جلوی دست و پای من نباشند
دیروز یکبار دیگر جلوی همان نیمکت همیشگی
زمین خوردم …
خسته شدم ؛
از بس
به آدمایی که
میخوان جای تورو
توی قلبم بگیرن
گفتم:
ببخشید
اینجا جای دوستمه ،
الان برمیگرده … !
دلم بهانه ات را می گیرد
چقدر امروز حس می کنم
نبودنت را…
صدایت در گوشم می پیچد
و من بی اختبار می گویم:
جانم؟
مرا صدا کردی…!؟
در آغوش خدا گریستم تانوازشم کند
پرسید فرزندم پس حوایت کو?
اشکهایم را پاک کردم
و گفتم در آغوش ادم دیگریست
آغشتــــــــه بــــــــه تــــــــــــو میشـــــــــود…
روحــــــــــــــــــــم…
نفســــــــــــــــــم…
بنــــــــــــــــــد بنـــــــــــــــــد وجــــــــــودم…
وقتـــــــــــی در حصـــــــــار دستانـــــــت….
بوســــــــــه بارانــــــــی مــــــیشود…
ایـטּ روزهــــــــا
فــاصــــــله عــشــــق و فـاحـشـــگــے در حــב یـکـــ شــــــب است
شــبــے کـهـ نمیـــבانــے فرבایش عــاشــــق مـــیــخـــوانََــבََت یـــا فـاحـشــــﮧ
بــهـ هــمــیـــن ساבگــے !!!
فکر میکند از دوری اش خوشحالم
که میخندم !
نمیداند …
که قهقهه میزنم ،
تا صدای عشق بازی اش با دیگری را نشنوم … !
قشنگ شمرده بودم …
پنج سیگار …
تا خانه ﮯ او راه بود …
حالا دیگر ،
کوچه ب کوچه …
سیگار پشت سیگار …
میگردم و نمــﮯ رسم
میگوینــد:
بــاران کــه میزنــد ,
بــوی ” خــاک “بلنــد میشــود…
امــا …
اینجــا بــاران کــه میزنــد ;
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود …!
جایی هست که دیگه کم میاری
از اومدنا , رفتنا , شکستنا . .. .
جایی که فقط میخوای یکی باشه ،
یکی بمونه نره واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام …..!
باد بی صفا!
دیدی کلبه چوبی اعتمادم با وزش خشک جور تو چه ناروا شکست
دیدی دلم شکست؟
دیدی زمن چه ماند؟
اشکی همیشگی
گلی تازه نشدنی
بی دلی باور نکردنی ،خاطره ای دست نیافتنی
دیدی سنگدل!
کوزه چشم من که چشمه ناب ترانه بود
با سنگ دلت برای همیشه شکست
دیدی دلم شکست؟
دَرونَم غوغـــآستــ . . .
ســـآده میشِــکَـنَــم . . . بِدونِ هیــچ تَلَنــگُرـے
این گونــه نَبــودَم . . . شُدَمـــ ..
و شورانگیز وشاد آلود به دامان شقایقها بیاویزم
بدزدم تیشه فرهاد عاشق را و بی پروا چنان رعدی
بنای سنگی غم را فرو ریزم بسازم کلبه عشقی
بسازم کلبه عشقی میان باغ فرداها
و حافظ وار بر بام فلک طرحی دگر از عشق اندازم و نقش دیگری ریزم
بیا وا کن لبانم را به تکرار سرود عشقکه من آن مرغ غمگین شب آویزم
این شراب بی کسی را
ببین که بی تو چگونه ام؟
غصه را ببین که در تاروپودم پیچیده
…
تنهایی را بنگر که از نبودنت لبخند میزند
ولی من
تو را دوست میدارم…
تنهایم مگذار
در خواب و بیداری
تو را میبینم
چه باشی
چه نباشی
با یادت زنده ام
به حرفای تو میخندم
با اشک هایت گریه میکنم
با صدایت بیدار میشوم
با آغوشت میخوابم
وقتی اینگونه از تو سرشارم
وقتی اینگونه میخواهمت
بهانه نگیر.
عکسها در ادامه مطالب
عکسها در ادامه مطالب
عکسها در ادامه مطالب
عکسها در ادامه مطالب
وقتی کسی در کنارت هست،خوب نگاهش کن
به تمام جزئیاتش...
به لبخند بین حرف هایش..
به سبک ادای کلماتش،
به شیوه ی راه رفتنش،نشستنش..
به چشم هاش خیره شو..
دستهایش را به حافظه ات بسپار...
گاهی آدم ها انقد سریع میروند،که حسرت یک نگاه سرسری را هم به دلت میگذارند
حرفی نیست...
خودم سکوتت را معنی می کنم
کاش می فهمیدی
گـاهی همین نگاه سردت...
روی زمستان را هم كم می كند!!!
گاهی دلم می گیرد...
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان
با لبخند گرمی فریبت می دهند!
از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند!!
دلم می گیرد...
از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد!!
و نگاهی که به توست... و هیچ وقت تو را نمی بیند!
از دوستی که برایت
هدیه
دو بال برای پریدن می آورد...
و بعد...
پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی می کند!!!
دلم می گیرد از چشم امید داشتنم به هوسبازانی که ترانه عشق میخوانند!!
این همه هیچ...
گاهی حتی
از خودم هم دلم میگیرد...!
دلت كه گرفته باشد...
شادترین آهنگ ها، روضه خوانی میكنند!!
شلوغترین مكانها، تنهایی ات را به رُخت می كشند
...و شادترین روزها، برای تو غمگین ترین روزهاست!!
دلت كه گرفته باشد...
نقض میشود همه ی قانون ها
دل كجـــا... قانون كجـــا
مدتها طول میكشد تا خاك بگیرد خاطره های رنگارنگ!!
میگذاری تار شود این خاطره ها...
اما یك خواب ِ ناغافل، گرد و خاك تمام خاطره ها را می گیرد!!!
میشود مثل روز ِ اول!
میشود خاطره های ناب...
زخمها تازه میشود باز ...
پر از تنهاییم ای کاش بودی
که داره زندگیم از دست میره
یه آهنگی گذاشتم که میدونم
اگه گوشش کنی گریت میگیره
صدام از گریه ی دیشب گرفته
چه بارونی چه احساسی چه حالی
با اشکام باز مهمونی گرفتم
همه چی هست فقط جای تو خالی
دارم دنبال عکسامون میگردم
همونا که لب دریا گرفتیم
اگه ما سهم هم دیگه نبودیم
چرا توی دل هم جا گرفتیم؟
چه معصومانه افتادی تو این عکس
چه لبخند نجیبی رو لباته
تو میخندی و من گریم گرفته
چقدر این خونه تشنه ی صداته
تو یادت رفته وقتی گریه دارم
برای اشکای من شونه باشی
تو یادت رفته باید خونه باشی
باید پیش منه دیوونه باشی
نگو خونه بگو دیوار بی در
که سرتا پاشو خاموشی گرفته
مگه من توی تقدیرت نبودم
شاید دنیا فراموشی گرفته
پویا بیاتی
یادت باشد
دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا
تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش...
حواست باشد ؛
دل شکسته ، گوشههایش تیز است.
مبادا که دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین،
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش، آرزویت بود...
صبور باش و ساکت.....
اونی که واقعا دوست داشته بـاشه ..
شاید اذیتت کنه..
ولی هیچ وقت عذابت نـمیده..
شاید چند روزی هم حالتو نپرسه ..
ولی همه حـواسش پـیشِ تـوئه..
شاید بـاهات قـهر کنه ..
ولی هیچ وقت راحت ازت دل نمی کنه !!!
زندگی پر از رویاست
پشت هر واژه ای که میخواندیم
در سایه ی واژهای فشرده ی شعرهات
در حاله ی راز آلود نفسهات
در همانجایی که دوست دارم هات،مستم میکرد
همین چندی پیش واژه ای را دیدم
نامش را پرسیدم گفت:(بی وفائی)
تا مرا شیدا دید
جامه ی اعتماد را پوشید
عطری از مهر بر خودش پاشید
و می از ساغر وجدان نوشید
هدفش قلبم بود،اینرا فهمیدم
دست بر پشت دست کوبیدم
چشمهایم تر شد،حق من این نبود گرییدم
کمی دورتر ز واژگان پلید
در کانون وجودم
عشق این فاحشه ی ولگرد،بساط گسترده
تن خود را به حراج آورده!
طفلی این دل که در غمت فرسود
ملول گشته ام از اینهمه فراز و فرود
فرار؟ نه
چاره ای باید کرد
گنجه ی خاطرات ذهنم را
در پی ردپای آرامش،کاویدم
در جوار رخدادهای کودکیم،پیدایش کردم
خنده ای از از شیار لبهایم گذری کرد و باز خندیدم!
و خدای خودرا که از او دور گشته بودم،چند
باز هم اسمش را چون شعری
در مناجات سحر گاهانم خواندم
در انحنای کمان ماه،سُر خوردم،به زمین افتادم
سجده هایم را دید
عقل و هوش از سرم دوباره پرید
گاهی دلم میخواهد عروسکی بودم ...
از همان عروسک هایی که
تو با تمام وجودت به آغوشت میکشی ....
کاش من هم عروسکی بودم
تا لا اقل یک بار گرمای آغوشت را حس میکردم ....
گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری
تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی
گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش
گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی
اون وقت خدا هم میخنده
گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی
من آن بازیچه ای هستم
که میرقصم به هر سازت
تو میخندی به کبر آخر به این چشمان گریانم
خدایی ناخدایی
هرچه هستی غافلی یارب
که من آن کشتی بشکسته ای در کام طوفانم
توئی قادر توئی مطلق
نسوزان خشک و تر باهم
که من فریاد نسلی
عاصی و قومی
پریشانم
تعداد صفحات : 5
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!