loading...
˙·٠•●❤ سایت عاشقانه و تفریحی ❤●•٠·˙
Welcome To Tanhaee98

خداوندا...

تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت

خداوندا..

مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..

 


آخرین ارسال های انجمن
melika بازدید : 689 جمعه 05 آبان 1396 نظرات (2)

پاییـز فقط بویِ بارانُ صدایِ خـرد شدنِ برگ ها که نیــست...
تویِ هـرلحظه اش....
تویِ خنکایِ مهــر
و سردیِ آبان
و سوزِ آذرَش....
و تویِ قطره قطره یِ بارانش....
عطرِ رفتن پیچیده و پایِ مانــدن لغزیده است....
پاییــز که فقـط عاشقانـه نیست...
غمهایش
و رفتــن هایش...
غمگین ترینِ فصلنــامه هاست....

melika بازدید : 625 جمعه 05 آبان 1396 نظرات (0)

فراموشی کم کم در وجود آدم رخنه میکند،

اول یک لحظه فراموشش میکنی،

بعد یک دقیقه، یک ساعت، یک روز، یک هفته، یک ماه، یک سال،

و به خودت می‌آیی و میبینی که سال‌هاست که فراموشش کرده‌ای و

ساعت را نگاه میکنی

و تنها یک دقیقه گذشته است

melika بازدید : 656 جمعه 05 آبان 1396 نظرات (0)

عاشق تو به صد دلیل این دل مبتلای من
بوسه زنم به نقش تو تا بشوی جلای من

در طلبت تا به سحر چشمه ی شور میشوم 
سجده کنم به درگهت بگذری از جفای من

جان بدهم به پای تو گر بدهی مراد من 
زنده شوم به عشق تو گر بشوی برای من

عاشق عشق تو شدم ای نگهت قرار دل
گر نشوی نفس مرا، این بشود جزای من

وای به من اگر شبی در ره من قدم نهی 
تشنه ی آغوش توام ای همه ی هوای...

melika بازدید : 660 جمعه 05 آبان 1396 نظرات (0)

هیچ اندیشه ای زشت نیست؛
اندیشه ای که اجبار شود زشت میشود
هیچ فردی زشت نیست؛
فردی که زیبا نیاندیشد زشت میشود
انسانها همه با محبت اند؛
انسانی که اراده اش را تحمیل میکند، ظالم است
انسانها همه عاشقند،
انسانی که نیاموخته عشق بورزد، بیتفاوت است
انسانها همه خوشبخت اند؛
انسانی که در رویای خوشبختی دیگران بسر میبرد، احساس بدبختی دارد
انسانها همه شادند؛
انسانی که نیاموخته شادی را لمس کند، افسرده و غمگین است

melika بازدید : 822 شنبه 15 مهر 1396 نظرات (0)

من همان خانه‌ی قدیمی‌ام
از همان که پنجره‌های هفت‌رنگش
رو به فیروزه‌ی حوض باز می‌شود
و نسترن‌ها عاشقانه دیوار را چسبیده‌اند
از همان خانه‌ها
که چهارزانوی مادربزرگ را دوست دارد
و انجیر بر شاخه‌های درخت
آواز می‌خواند
از همان‌ها
که کبوتری به سقفِ ایوانش لانه می‌سازد
و جوجه‌هایش تمامِ روز
با دهانی باز
در انتظارِ پرکشیدنِ مادرشان
جیرجیر می‌کنند
همان خانه‌ایی که از گریه می‌لرزد و
لولای وارفته‌ی درَش
تا باز شدن به روی تو دوام می‌آورد
من همان خانه‌ام که طاقچه‌ی کنجِ اتاقم
جانمازِ مادرم را در آغوش گرفته است
و آیینه و شمعدانِ نقره‌ای را
به شانه‌اش دوست دارد
و آرام نفس می‌کشد
تا بر زمینِ مهربانم قدم گذاری
و سینی چای را
بر گل‌های قالی به سمتت بکشی

دست بر شانه‌‌ام بخندی و
لب از دوست‌داشتنم برنداری
و شب برایم همان باشد
که تا سحرهای چند سالِ بعد
ماه را در کاشیِ حوض و
آسمان را در چشم‌های تو ببینم
و خسته می‌شوم
خسته می‌شوم
اگر یک‌روز ماه را در نگاهت نبینم
و آسمان از حافظه‌ی حیاطم برود
باران ببارد
و من به‌ سختی اشک بریزم
و تکه‌های سقفم را
بر سرِ نبودنت آوار کنم
که فروریختنِ تکه‌های این دل ،
آغازِ ویران‌شدگی‌ست

melika بازدید : 718 شنبه 15 مهر 1396 نظرات (0)

دوست دارم با تو باشم عیب این خواهش کجاست؟
باتو بودن ، شعر خواندن، کس نگفته نا بجاست

از تو گفتن یا شنیدن ازلبت ، تا خواب صبح
حرف های عاشقانه با تو گفتن کی خطاست؟

لب به لب، لبریزعشقت ،گرشود احساس من
بازیِ شب زنده داری با لبانت ، دلرباست

مست ومدهوشم کنی با غمزه ای حتی به چشم
دل به اعجازدو چشمت بس به می، بی اشتهاست

دوست دارم با تو گویم از کلامی با سه حرف
عین وشین وقاف ودیگرهیچ حرفی.،کین رواست

قصدم ای یار این نبود کزتو، سراید این غزل
عشق پاکت بی محابا زد به دل این حرف راست

#امیر_شهبازی

melika بازدید : 674 شنبه 15 مهر 1396 نظرات (0)

زلف بر بــــاد مـــده تا ندهی بر بـــادم
نــاز بنیـــــاد مکن تــا نکنی بنیـــــادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سـر مکش تا نکشد سـر به فلک فریــادم

زلــف را حلقـه مکن تا نکنی در بنــــدم
طـــره را تـــاب مده تا ندهی بر بـــادم

یـــار بیگانه مشـو تا نبـــری از خویشم
غم اغیــار مخــور تـا نکنی ناشـــــادم

#غزلیات_حافظ

melika بازدید : 697 شنبه 15 مهر 1396 نظرات (0)

دیوانه منم. . .
که هربار مرا از خود می رانی
بازهم عاشقانه می خواهمت
همانی که مدت هاست
بدخلقی هایت را به دل نمی گیرد

دیوانه منم
که در نبودنت
شبی هزاربار می میرم و زنده می شوم
همان که
دل کندن را بلد نیست
آری دیوانه منم . . .

جایی نوشته بود :
با دیوانگان مهربان باشید
آنان را دوست بدارید
درعجبم
چرا تو دوستم نداری . . !
من که دیوانه ای بیش نیستم . . .

melika بازدید : 760 دوشنبه 10 مهر 1396 نظرات (0)

تاسوعا وعاشورا تمام شد
به خانه هایتان بروید.
مهیا شوید برای آنچه بوده اید.
حسین را هم درون پستوهایتان پنهان کنید تا سال دیگر.
چون علم و کتل و نخل و زنجیرهایتان.
اکبر و اصغر و قاسم و عباس را هم!
عباس را نه!
به کارتان می آید.
برای قسم خوردنتان هنگام دروغ‌.
برای گاه خطرهایتان.
زمانی که میخواهید سر دیگری را کلاه بگذارید و شاهدی میخواهید.
فردا صبح هم کرکره مغازه هایتان را بالا بدهید.
در بنگاههایتان را باز کنید و یک لایتان را چهارلا حساب کنید.
کلاه هایتان را آماده کنید برای اینکه دوباره تا خرخره سرمردم بگذارید.
آنچه این روزها خرج نذری هایتان کردید، خرج شربت و چای و مرغ و برنجتان، به یکباره جبران کنید 
بروید و حسین و دردهایش را به حال خود بگذارید.

melika بازدید : 1086 دوشنبه 10 مهر 1396 نظرات (0)

خسته ام اما بخواهی، تکیه گاهت می شوم
بین تنهایی ِ آدم ها، پناهت می شوم 
یک شب از دنیا به عشقت، دست ِ خود را می کشم
در هوای خانه ای تاریک، ماهت می شوم 
تا نگاهم می کنی از شوق، می ریزد دلم
خیره در آئینه ی، چشم سیاهت می شوم
با تو دنیا تیره و تاریک هم، باشد خوش است
تو فقط عاشق بمان ... فانوس راهت می شوم
گاه ابرم ... گاه باران ... گاه شیرین ... گاه تلخ ...
همدم حال و هوای، گاه گاهت می شوم 
بی تو مردن آخرین درد من از، این لحظه هاست
در کنار تو شبی از مرگ، راحت می شوم.....

melika بازدید : 468 دوشنبه 10 مهر 1396 نظرات (0)

گاهی باید....

گاهـــــے آنلاینـــــیم

بـــــے هیچ دلیلـــــے

نـہ ڪســـــے هست ڪہ حرف بزنــے

نـہ چیزۍ هست ڪہ بنویســـے

گاهـے تۅے دنیاے حقیقـے ڪہ ڪم میارے

میاے تۅے دنیاۍ مجازۍ

ڪہ شاید حضورت حس بشـہ

شاید یڪے بفهمــہ هستـــے

گاهـے تنها جایــے ڪہ میتونـے باشـے

همین دنیاۍ مجازی

melika بازدید : 797 دوشنبه 10 مهر 1396 نظرات (0)

اگـہ توے زندگیت...
یه دوست خوب داشته باشـے
خیلے خوبـہ...
حالا اگہ اون 
دوستت همسـرت باشـہ؛
خوشبخت ترینے...
پس اول سعی ڪن 
خودت براے همسرت؛
بهتریـن دوست باشے...

 

دلم‌...
نگاهت را میخواهد،
اندکی هم لبخندت،
تاباور کنم،زندگی زیباست!
کمی هم دوستت دارم...
گفتنت را،برای زنده ماندنم!
میبینی چه کم توقع ام...

melika بازدید : 468 جمعه 07 مهر 1396 نظرات (0)

هر روز و شب که از تو دلگیرم 
همان وقتهایی که حس میکنم 
زمین و زمان بر سرم آوار شده است 
با خودم میگویم 
از فردا جور دیگری خواهم بود 
از فردا دوستش نخواهم داشت٬٬٬٬
اما فردا که میشود 
باز روز از نو روزی از نو 
این بار جور دیگری شده ام
فقط کمی 
بیشتر و بیشتر دوستت دارم.

melika بازدید : 417 سه شنبه 28 شهریور 1396 نظرات (0)

 دلتنگم 

درست مثل حالِ درختان شهریور 

که از ترس پاییز 

محکم دستِ برگ ها گرفته اند ...

اما 

امان از پاییز که رنگ هارا عوض می کند ...

عشق ها را عاشقانه تر می کند ...

زمین را تر می کند 

تنها را تنها تر ..

و دلتنگ را دیوانه ....

melika بازدید : 480 سه شنبه 28 شهریور 1396 نظرات (0)

 بــخــشــــیــدمــــــتــ.....

همــــــــانــ روزے ڪــــــه تــنــــهایـــــم گــذاشــتــــیــ.....
همــــــــانــ روزے ڪـــــه فــهـــــــمــیــدم دیـــــگــر خــســتــه ایــ....
همــــــانــ لــحــظـــــــه اے ڪـــــه گــفــتـــــے مــیــخــواهے بــروے بــخــشــیــدمــتــ...

اما دلـــــــم را هرگــز نــمــے بــخــشــمــ.....
ڪه ایــنــگــونــه بــه ڪــســــــے دلــبـــــــســتــه ڪــه هیــچــــگــاه دوســتـــــش نــداشــتــ.....

melika بازدید : 491 سه شنبه 28 شهریور 1396 نظرات (0)

 

همه‌ ی شهر 
از این قصه خبر دار شدند

غصه ‌ی هجر منِ
خسته به یارم نرسید

رسم عاشق شدن
این است که تنها باشی

دلکم حوصله کن
گرچه به وصلت نرسید

melika بازدید : 529 سه شنبه 28 شهریور 1396 نظرات (0)

گاهی دست خودم نیست 
می دانم ماندنی نیست 
گل سرخ 
اما هرثانیه برای گلبرگهایش نگرانم 
دست غریبه نا مهربان است و
قلب او ظریف 
کاش میفهمید دستی که به سمت او می آید برای چیدنش می اید 
اما من دوستش دارم .

melika بازدید : 561 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

حضرت عشق بفرما که دلم خانه توست

سر عقل آمده هر بنده که دیوانه توست

دل من اگر که از عشق نصیبی دارد

حضرت عشق به من لطف عجیبی دارد

بگذارید، بگذارید که بیمار بماند این دل

با تب عشق دلم حال غریبی دارد

لحظه میمیرد و من آخر سر میپوسم

عشق ای ناجی من دست تو را میبوسم

بی وجود تو سعادت نشود حاصل من

تا نفس هست تو ای عشق بمان در دل من


melika بازدید : 542 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم

که بر آن کس که نه عاشق بجز انکار ندارم

***

دل غیر تو نجویم سوی غیر تو نپویم

گل هر باغ نبویم سر هر خار ندارم

***

به تو آوردم ایمان دل من گشت مسلمان

به تو دل گفت که ای جان چو تو دلدار ندارم

***

چو تویی چشم و زبانم دو نبینم دو نخوانم

جز یک جان که تویی آن به کس اقرار ندارم

 

مولوی_دیوان شمس

 

 

melika بازدید : 464 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

يا گرمى يك بوسه

به پيشانى من باش

 

يا علت يك عمر 

پريشانى من باش

 

با فاصله اى امن

كه آسيب نبينى

 

بنشين و فقط

شاهد ويرانى من باش


melika بازدید : 506 دوشنبه 30 مرداد 1396 نظرات (0)

عجب آرامشے دارد😍

 

شانه هـایت

 

کسے چه مے داند

 

شاید راه بهشـت

 

 

از شانه هاے "تــــو" آغاز مے شود!

melika بازدید : 491 یکشنبه 22 مرداد 1396 نظرات (0)

گفت :

"خوش به حالِ اونی 

که تو عاشقش بشی"

گفتم: "خوش به حالت"...!💓

 

 

#فرید_صارمی

melika بازدید : 632 یکشنبه 22 مرداد 1396 نظرات (0)

اینکه ما را پس میزنند و باز هم دوستشان داریم؛ اینکه جوابِ پیاممان را یکی در میان میدهند و ما هر لحظه به بهانه دلتنگی پیام میدهیم؛ اینکه سرد بودنشان را با گرمی جواب میدهیم؛

اینکه خیلی وقت است که رفته اند 

و ما باز خودمان را به در و دیوار میزنیم که بمانند 

 

یعنی برای دوست داشته شدنمان باج میدهیم...!

 

از ما که گذشت 

اما بیایید به نسل بعدمان یاد دهیم 

برای یک دوست داشته شدنِ موقت باج ندهند 

حتی اگر به قیمت جان کندشان باشد .

 

 

#مريم_عليزاده

m_admin بازدید : 546 دوشنبه 16 مرداد 1396 نظرات (0)

میگذرد!

گاهی از غرورش!

گاهی از کسی که سخت دوستش دارد... گاهی خودش را پنهان میکند،

زیرصدای  موسیقی  هدفونش ... گاهی پشت لبخندهای ساختگی !!! اما ... یک روز ، بعد از یک اتفاق ،

 

گریه هایش تا همیشه بند می آید و تبدیل میشود به نگاهی سرد !!!

دختر را میگویم !!!


m_admin بازدید : 509 دوشنبه 16 مرداد 1396 نظرات (0)

شور دیدار تو اگر شعله به دل‌ها بكشد
رود را از جگر كوه به دریا بكشد

گیسوان تو شبیه ‌است به شب اما نه!
شب كه اینقدر نباید به درازا بكشد

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بكشد

عقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم
هم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشد

زخمی كینه‌ ی من! این تو و این سینه‌ی من
من خودم خواسته‌ام كار به اینجا بکشد

یكی از ما دو نفر كشته به دست دگری‌است
وای اگر كار من و عشق به فردا بكشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار
پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد

#فاضل نظری

#غزل جدید

melika بازدید : 1503 یکشنبه 08 مرداد 1396 نظرات (0)

دوستت دارم، برایم حرف ِ مردم باطل است
غیر ِ نامت بر زبانم هر تکلــــم باطل است

چشمهایت مرجع ِ تقلید ِ من شد بعد از این
اقتــدا بر حوزه ی ِ علمیه ی ِ قم باطل است

غیر ِ لبخند ِ ژکوندت که مرامش دلبری ست
عشق فتوا داده بر هر لب تبسم باطل است

نامت اقیانـــــوس ِ آرام است و در اقلیم ِ تو
موج موج ِ هرچه دامن در تلاطم باطل است

موی ِ تو، ابروی ِ تو رمال ها را خســـته کرد
در حضور ِ تو طلسم ِ مار و کژدم باطل است

ساقه ترد ِ خوشه گیســوی ِ قد و بالا طلا !
تا تو زرین باف ِ شعری کشت ِ گندم باطل است

عاشق ِ من نیستی این گونه دلسوزی نکن
مهربانی کردن از روی ِ ترحم باطل است

کعبه ام هستی و میگردم به دورت تا ابد
گرچه آیین ِ طواف از دور ِ هشتم باطل است

اشهد ان لا "الاهــــــــــــه ناز" الا ناز ِ تو
جز تو در ذهن ِ بنان هرچه تجسم باطل است

من غروری زخمی ام سوی ِ تو می بندم نماز
چون دلم را آب کردی پس تیمم باطل است

melika بازدید : 457 یکشنبه 08 مرداد 1396 نظرات (0)

در کوچه پس کوچه های دلم‌‌...
به دنبال نشانی از تو هستم.‌
دست خطی...
عطری...
خاطره ای...
اهنگی...
تو گم شده ای در من... پیدایت نمیکنم.
تاریک است...
هر روز و هر شب تقویمم را به دنبال تو هستم‌.
جمعه ها اما... دلتنگی ام امان نمیدهد.‌..
رمقی برایم نمیگذارد...
یک گوشه کِز میکنم و با هر صدایی خیره به در میگویم... امد..امد
بی رحمانه تنهایم گزاشتی..‌.
تو نمیدانی سرد است نبودنت...
وسط چله ی تابستان یخ زده ام..‌.
اگر امدی روح سرما زده ی مرا هاا کن‌‌...
در هوای نبودن هایت ...
هر روز دلم جمعه است‌‌...
#مریم

melika بازدید : 557 شنبه 07 مرداد 1396 نظرات (0)

دختر ِ سعدی! هلاک ِ بوسه ای شیرازی ام 
آنقدر مســـــــتم که حتا با لبی هم رازی ام 

تا که بابا "مشــرف الدین" برنگشته زود باش 
کمتر از اینها بده با خنده هـــــــایت بازی ام 

مادرت من را نبیند پشــــــت ِ در، بد میشود 
رویگردان از "اتابــــک خان" و حکم ِ قاضی ام 

خنجر ابرو! چشمهـــــایت غارت ِ قوم ِ مغول 
زخمی از ناز ِ تو و مغلــــوب ِ مژگان تازی ام 

خانده ام رقص ِ تو را در بوستان ِ شیخ اجل 
عاشق ِ پروانگی های ِ تو و طنــــــــازی ام 

نیست همرنگ ِ لبانت در گلســـــــتان ِ انار 
با فقط یک باب از بوسیــدنت هم راضی ام 

مثل ِ بابای ِ تو من هم کار و بارم شاعری ست 
تکه نانی دارم و اهـــــــل ِ غزلپـــــردازی ام 

اهل ِ این دوره که نه، از قرن ِ دوری آمـــدم 
ساکن ِ آینده و برگشـــته سوی ِ ماضی ام 

من همین هستم که می بینی: زلال و ساده دل 
خســـته از هرچه ریا و هرچه ظاهر سازی ام 

این غزل تقدیم ِ تو، با من عروسی میکنی؟
ای فدااااااای ِ "بله" ی ِ تو دلبر ِ شیرازی ام!

#شهراد_میدری

m_admin بازدید : 567 شنبه 07 مرداد 1396 نظرات (0)

می نشینم به لب ایوان...
عمیق میشوم در رفت و آمد های حوالی ام...
همه شان می روند و می آیند ...
یکی پس از دیگری...
پاییز میرود و زمستان می اید...
روز میرود و شب می اید...
پنج شنبه میرود و جمعه می اید...
چه همبستگی ابدی بینشان است...
گویی پیوندی محکم بسته اند تا پس هر رفتنی امدنی باشد...
دستم را زیرچانه ام میگذارم و به رفت و آمد های تو فکر میکنم...
رفت...
رفت...
رفت...
هر چه به مخیلات خویش اصرار میکنم تا امدنت را به خاطر اورد ...فایده ای ندارد. ...
با صدای مادرم رشته ی افکارم پاره میشود...
اخرش هم معادلات رفت و امد های تو حل نمیشود که نمیشود...
میدانم این درس تک واحدی عاقبت مشروطم میکند...
کاش بیایی..
شب نزدیک است...


#مریم

melika بازدید : 627 چهارشنبه 28 تیر 1396 نظرات (0)

دختر ِ چادر سفید ِ سینی ِ چایی به دست!
ای که هرگز در خیالم هم نمی آیی به دست!

معذرت میخاهم از اینکه به خابت آمدم
خسته ام از بی تو بودن، درد ِ تنهایی بد است

می نشستی روبرویم کاش، دلتنگ ِ توام
می روی با ناز و هی با عشوه می آیی بد است

من غریبه نیستم کافی ست یک فنجان ِ چای
بیش از این من را اگر شرمنده بنمایی بد است

می کشم حالا که قلیان ِ بلور آورده ای
گرچه دکتر گفته تنباکوی ِ نعنایی بد است

از حسودان ترس دارم با شکوفه دادنت
ای هلوی ِ چار فصل ِ من! شکوفایی بد است

آی دریا چشم ِ جنگل پلک ِ ابرو ابر و مه!
رحم کن بالا بلا! این قدر زیبایی بد است

اینهمه بر شانه موهای ِ شرابی را نریز
باد هم آشفته این اندازه گیرایی بد است

شور ِ شیرین! حق بده فرهاد ِ بی تابت شوم
با وجود ِ اینهمه خسرو، شکیبایی بد است

با خود آوردم غزل، قابل ندارد مال ِ تو
پس زدن آنهم برای ِ قلب ِ اهدایی بد است

چون که سهم ِ عشق ِ ما دنیای ِ بیداری نشد
قرنها هم بعد ِ خابت پلک بگشایی بد است

#شهراد_میدری

melika بازدید : 506 شنبه 24 تیر 1396 نظرات (0)

اصلا قرار نیست کـــه سر خم بیاورم
حالا که سهم من نشدی کم بیاورم
دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم
تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم
میخواستم که چشم تو را شاعری کنم
امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم
دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل
می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم
یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....
میخواستم برای تــــو مریـــــم بیاورم؟
حتی قرار بود که من ابر باشم و
باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم
کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من
اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم
اما همیشه ترسم از این است٬ مردنم
باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم
حوّای من تو باشی اگر٬ قول میدهم
عمراً دوباره رو به جهنّـــــم بیاورم
خود را عوض کنم و برایت به هر طریق
از زیــــر سنگ هم شده٬ آدم بیــــاورم
بگذار تا خلاصه کنم٬ دوست دارمت
یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟

melika بازدید : 475 سه شنبه 13 تیر 1396 نظرات (0)

گر "منطقی" داشت درونش،
مجنونِ قصه که دیوانه نمیشد؛
فرهادِ بیچاره که آواره نمیشد؛
رهِ "قلب" برگزیدن هم، جایز نمیشد؛
در قصهٔ تاریکِ من و تو؛
عقل ماند و 
پایان رهِ عشق؛
که "منطق" یارَش نمیشد...

#آرین_حیرانی

melika بازدید : 677 جمعه 26 خرداد 1396 نظرات (0)

بیا باهم رنگ کنیم دنیا را

تو از رنگ دلت ببخش

من از رنگ عشقِ تو

تا همه ببینند برای اولین بار

 

رنگ زیبای زندگی را...

melika بازدید : 556 جمعه 15 اردیبهشت 1396 نظرات (0)

ناراحت
ڪاش‌بودی‌تادلـم‌تنھانبود
تااسیرغصه‌ی‌فردانبود

ڪاش‌بودی‌تابرای‌قلب‌من
زندڪَی‌اینڪَونه‌بی‌معنانبود

ڪاش‌بودی‌تالبان‌سردمن
قصه‌ڪَوی‌غصه‌ی‌فردانبود

ناراحت

melika بازدید : 547 جمعه 15 اردیبهشت 1396 نظرات (0)

من بهایی بیشتر از سوختن پرداختم

از جهانی دل بریدم با تو امّا ساختم

مرکبی جز عشق تاب این هیاهو را نداشت

سوی این فرجام مبهم تا بخواهی تاختم

شهره ی پرهیز بودم روزگاری دورتر

پیش چشمان غزلخیزت سپر انداختم

از یقین کهنه ی دیروزها چیزی نماند

من به پای عشق کافرکیشت ایمان باختم

حیرتم افزودی و بیگانگی آموختی

حال می بینم که آری جز تو را نشناختم

melika بازدید : 518 جمعه 15 اردیبهشت 1396 نظرات (0)

حرفمان که میشد،
اســـترس تمامِ وجودم را فرا میگرفت...
نکند از دستش بدهم؟
نکند من بمانم و کوهی از خاطره؟
نکند منی که بعدِ عمری دل باختم،بشکند دلم!
نکند تمامِ دو نفره هایمان را با دیگری تکرار کند؟
تماس هایم بی پاسخ میماند ومنفورترین صدای دنیا
در گوشم تکرار میشد؛
"مشترکِ مورد نظر پاسخگو نمیباشد"
برایش مینوشتم؛
آدمیزاد است دیگر جانم بحث میکند
فرقی نمیکند مقصر کیست
همین که بحث میکنیم یعنی،
قلبمان هنوز برای هم میتپد
یعنی مهم است برایمان که شبیه یکدیگر شویم!
ارسال کردم و خواند
ولی جوابی نداد
باز نوشتم؛
-جانم؟
باز هم خواند و جواب نداد
-عزیز دل...؟
سکوت بود و سکوت!
و هیچ چیز لعنتی تر از بی پاسخ گذاشتنِ پیام نیست

قدیم ترها خودمان را قانع میکردیم که شاید پیغامم نرسیده باشد
و هی ارسال میکردیم و ارسال...
حالا اما این تکنولوژیِ لعنتی همان اندک دلخوشی را هم از ما گرفت و
با وقاحتِ تمام به ما میفهماند که ؛
خواند و پاسخ نداد
که خواند و تحقیر کردنِ تو را ترجیح داد
لعنت به تکنولوژی
لعنت به پیغامهای بی جواب...

#علی_قاضی_نظا

melika بازدید : 465 پنجشنبه 31 فروردین 1396 نظرات (0)

به كسي كينه نگيريد
دل بي كينه قشنگ است
به همه مهر بورزيد
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذري را بفشاريد به گرمي
بوسه هم حس قشنگي است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشاريد به آغوش عزيزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمي آغوش قشنگ است
نزنيد سنگ به گنجشك
پرگنجشك قشنگ است
پرپروانه ببوسيد
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسيد
ياس را لمس كنيد
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخنديد
همه جا عشق بورزيد
سينه با عشق قشنگ است
بشناسيدخدا
هر كجا ياد خدا هست
هركجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است

 

#فریدون_مشیری 

melika بازدید : 716 پنجشنبه 31 فروردین 1396 نظرات (0)

عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..

 

#فریدون_مشیری


melika بازدید : 489 شنبه 26 فروردین 1396 نظرات (0)

اولین بار اسمش را زیر یک داستانک عاشقانه دیدم...
از اینها که انتهایش تو می مانی و قلبی ریش ریش....
دلم برای آدمهای داستانکش می سوخت.اصلا میترسیدم نکند روزی خودم دچار شوم....
بعد ها فهمیدم او هم همین حس را در مورد اسم و نوشته های من داشت،یعنی خودش با ناز برایم تعریف کرد.
دقیقا در همان روزهای سردزمستان که گرم آمدنش بودم.جوهر قلم هردویمان تغییر کرده بود...قرمز شده بود...خیلی قرمز...
لابه لای این عاشقانه های ناکام،متن هایمان با آن پایان های رسیدنی که دلمان ضعف می رفت برایش دست به دست می چرخید و دیگران را هم به زنده بودن عشق امیدوار می کرد...
عین هر نویسنده ای که بخشی از خودش را میان تار و پود کلمات جا می گذارد،ماهم با خاطراتمان متن را جان میبخشیدیم...
یکبار اسم فرزندی را که دوست داشت توی متن جا دادم...شاکی شد!حسابی!
پنج دقیقه نشد،متن اش را که اسم کودک مابین اش راحت دیده می شد زیر متن ام آمد...شکایت کرده بود چون میخواست اول این را بنویسد و من پیش دستی کرده بودم...
خاطرت است چقدر خندیده بودم برای غرغر آن روز؟!
کاملا آن روز را یاد دارم که چشمانش را نقاشی کشیدم و زیرش نوشتم خلاصه ی تمام دلنوشته های من...
اصلا نفهمیدم چه شد که او چشمانش را بست و من تمام موضوع اصلی را گم کردم...

چندوقتی اصلا نمی نوشت...هیچ متنی از او ندیدم.
من همچنان با تمام قلمم مینوشتم.
جوری که بگویم یک نفر‌برای تو مینویسد...برگرد...میگفتم که تابستان سرد شده...بیا
نگذار دچار شوم آنچه را میترسیدم...
برگشت...دوباره عاشقانه نویسی را شروع کرد...
اما نمیدانم چرا میگوید پیراهن سبز که میپوشی طبیعت در زیبایی کم می آورد و‌شکوفه ها می‌ریزند...من اصلا پیراهن سبز ندارم...
اسم کافه ای که میگوید اصلا آشنا نیس...حتی ندیدمش...
اسم فرزند انتخاب شده چراتغییر کرده؟!
نه...
نه...
مطمئنم در تخیلاتش دارد رابطه مان را از نو مینویسد!

مگر نه؟!
مگرنه؟!
لعنتی مگر نه؟!
#حمیدرضا_سلیمانی

تعداد صفحات : 4

درباره ما
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است . آیینه به سادگیم خندید و گفت : احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش ، او برای همیشه دیر کرده است …
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدومش قشنگ تره؟؟!!
    تنهایی در صفحات اجتماعی


    lenzor.com/tanhaee98



    instagram.com/tanhaee98


    سیم کارت خود را شارژکنید
    ❤しѲ√乇❤

    I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you

    ♥♥HEART♥♥


    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1526
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 259
  • آی پی امروز : 135
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 259
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 310
  • بازدید ماه : 500
  • بازدید سال : 13,298
  • بازدید کلی : 2,755,975
  • کدهای اختصاصی
    <
    سایت عاشقانه 72 لاو =============

    هدایت به بالای صفحه

    قلب من

    قـــلب من...

    دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.

    آنقدر که تو را نیز همچون خودم

     از ته دل دوسـت میدارد.

    هیس…!

    هیس

    حواس تنهایی ام را

    با خاطرات

    باتو بودن

    پرت کرده ام…

    بگو کسی حرفی نزند

    بگذار

    لحظه ای ارام بگیرم

    آغوشــــ تــــ♥ـــــو

    سهم “من” از “تو

    عشق نیست ،

    ذوق نیست ،

    اشتیاق نیست ،

    همان دلتنگی بی پایانی است

    که روزها دیوانه ام می کند!!

    فال حافظ
    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !

    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !
     ﺗـﻮ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺧـﻮﺏ ﺑـﻮﺩﯼ ...
    ﻭﻟـﯽ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧـﺒـﻮﺩﯼ ! ﻣـﻦ ﺑـﻪ ﺭﺳـﻢ ﺭﻓـﺎﻗـﺖِ ﺩﯾـﺮﯾـﻨـﻪ ﻣـﺎﻥ ..
    ﭼـﺸـﻤـﺎﻧـﻢ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺑـﻨـﺪﻡ ؛ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻧـﻘـﺎﺑـﺖ ﺭﺍ ﺑـﺮﺩﺍﺭ ﺭﻓـﯿـﻖ ...
    ﺑـﮕـﺬﺍﺭ ﺻـﻮﺭﺗـﺖ ﻫـﻮﺍﯾـﯽ ﺑـﺨـﻮﺭﺩ!