
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11647 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4322 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
مـخـتـرع دوربـیـن عـکاسی اگـر مـی دانـسـت ،
سـاعـت هـا حــرف زدن بــا یک عـکـس بـی جــان
چــه بــر سـر آدم می آورد . . .
هـیـچـگاه دسـت بـه ایـن چـنـیـن اخـتـراعـی نـمی زد !
الـبـتـه که عـکـس هـای تــو جـان دارنـد . . .
ایـن را حـــال پــریـشـان مـن مـی گــویـد ،
وگــرنـه هـیــچ دیــوانـه ای
صـفـحـه مـوبــایـل را نـمـی بــوسـد
و در آغــوش نـمـی کـشـد . . . !
« علی سلطانی »
با قلموی خیالت یادگاری میکشم...
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم...
بی تو باران می شود ،این بغض های لعنتی!!!
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم...
لالهی لبهایِ تو، گل بوسه را جان می دهد،
بوسه ها را لب به لب، سرخِ اناری میکشم...
نیستی، از من ولی انگار چیزی کم شده!!!
مثل ساعت لحظه ها را بی قراری میکشم...
گفته بودی میروم اما کسی باور نکرد!!!
سالهاست من بعد تو، چشم انتظاری میکشم...
آسمان بی ماه مانده تا تو برگردی شبی،
پشت پایت آب را بی اختیاری میکشم...
یاد تو هر شب، قلمو را به دستم می دهد...
با قلم موی خیالت، یادگاری میکشم..
باران که میبارد،جدایی درد دارد
دل کندن از یک اشنایی درد دارد...
هی شعر تر در خاطرم می اید اما
اواز هم بی همنوایی درد دارد
وقتی به زندان کسی خو کرده باشی
بال و پرت،روز رهایی درد دارد!
دیگر نمیفهمی کجایی یا چه هستی...
اشفتگی،سر به هوایی درد دارد
تقصیر باران نیست این دیوانگی ها
تنها شدن در هر هوایی درد دارد...
باید گذشتن را بیاموزم دوباره
هر چند میدانم جدایی درد دارد...
خدایا...
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن چیزی ندارم
اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم
تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟
تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی؟
تــــمــــنــــا می کنم...
گفتمش آرام جانی ؟ گفت نه!
گفتمش شیرین زبانی ؟ گفت نه!
گفتمش نا مهربانی ؟ گفت نه!
گفتمش میشود یک شب بمانی؟ گفت نه!
دانلود دکلمه با لینک مستقیم در ادامه مطالب
آسمان زیباست به زیبایی یک آرزو
آسمان بزرگ است به اندازه ی یک رویاء
آسمان طلاست مثل خاک
آسمان از خداست مثل زندگی
قشنگ ترین بهانه ست برای زنده بودن
ستاره،برف،باران،باد اسمان زیباست
نگاه می کنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
"من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب"
و بغض می کنم این شعر پشت نیسان را
چراغ قرمز و من محو گل فروشی که
حراج کرده غم و رنج های انسان را
کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست
بلند کرده کسی لای لای شیطان را
چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد
چقدر آه کشیدم شهید چمران را
ولیعصر...ترافیک...دود...آزادی...
گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را
غروب می شود و بغض ها گلوگیرند
پیاده می روم این آخرین خیابان را...
عزیز مثل همیشه نشسته چشم به راه
نگاه می کند از پشت شیشه باران را
لازم نیست دنیا دیده باشد
همین که تو را خوب ببیند
دنیایی را دیده است.
از میلیونها سنگ همرنگ
که در بستر رودخانه بر هم می غلتند
فقط سنگی که نگاه ما بر آن می افتد
زیبا می شود.
تلفن را بردار
شماره اش را بگیر
و ماموریت کشف خود را
در شلوغ ترین ایستگاه شهر
به او واگذار کن.
از هزاران زنی که فردا
پیاده می شوند از قطار
یکی زیبا
و مابقی مسافرند.
#عباس_صفاری
شعرهای زیبا از شاعران خوش نام
عکسها در ادامه مطلب...
انگارکه ازمشت قفس رستي ورفتي
يکباره به روي همه دربستي ورفتي
هرلحظه ي همراهي ماخاطره اي بود
اماتوبه يک خاطره پيوستي ورفتي
نفرين به وفاداري ات اي دوست که بامن
پيمان سرپيمان شکني بستي ورفتي
جاماندن تصويرتودرسينه ي من!آه!
اين آيينه راآه که نشکني ورفتي
#فاضل نظری
نیستش
نمی دونم کجاست !
چه می کنه !
ولی می دونم که ندارمش
هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم
نه، نمی خواستم که تو رو تو گمترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم:
"هنوزم دوسِت دارم"
آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتن
تو گیر و داره :
"ای بابا، دله تو هیچ، حال اون خوش!"
ای بی مروت !
دیگه دلی می مونه؟
که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده س!
اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفسه توئه
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دله بابایی
دیگه دل نیس
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!
نمی دانم چشــــمــانتـــ با مــــــن چه میکند!!!
فقط وقتی که نگـاهم میکنی چنان دلــــم از شیطنــتـــ نگــاهـــتــ می لـــرزد
که حـــس می کنم چقدر زیبــــــاست
فــــدا شدن ...
برای چـــشــمـهای که تمام دنیــــــای مـــن است...
تو را یافتم از میان غربتم...
اما آشناتر از هر آشنایی...
مهمان قلبم نشدی بلکه صاحب خانه بودی...
پاکترین عشق اسمت نهادم اما بالاتر از آنی...
چشم مستت مهر خاموشی لبانم شد تا به قلبم زمزمه کنم آوار عشقت را...
چندی گذشت با تو بودن هر نفس عاشقترین گشتم...
به وجود پر از احساست با وجودم دل بستم...
تو شاهی و من گدای ناز چشمانت...
به کوی عشقت کلبه ای ساختم تا مر ا مهمان شوی...
قدم بر چشمانم نهادی خوش آمدی تو خود میدانی صاحب خانه قلبم شدی...
تاج سر کردم تو را تا بگویم:
بالاترینی بهترینی مهربانتر از هر مهربانترینی برایم اول و آخرینی...
ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺩﯾﺪﯼ
ﺷﺎﯾﺪ
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ " ﺩﺭﺩ " ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﻣﺎ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﺷﺪﯾﻢ ...
نه به دیروز هایی که بودی فکر میکنم
و نه به فرداهایی که شاید باشی.....
می خواهم امروز را زندگی کنم....
خواستی بـــــــــــــاش....
نخواستی نبـــــــــــــــــاش.....
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند “دوستت دارم”
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را … بهشان خرده نگیرید !
این آدمها فهمیده اند “دوستت دارم” حرمت دارد ،
مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را میفهمی ،
میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی ، تا تو شاد باشی …
آزارت نمیدهد ، دلت را نمیشکند …
به هر دری میزند که با تو باشد !
تـَـخــتـے ڪہ هـَـر شـَـب
تــنــهــا
بــا یــاנِ کــســے روش بــخوابـے
تـَـخــتـــ نـیســـت…
تــابــوتــه…
امروز از آن روزهاست که دوست داشتم باشی
صبح بیدار شوم و چشمان ِ مست ِ خوابت را ببینم
لبخند بزنم...خودم را کش بدهم
گلوله شوی در آغوشم ،سرت روی سینه ام باشد
موهایت را نفس بکشم
دستهایم را دورت حلقه کنم، دلم نیاید جدا شوم
امروز را استعلاجی رد کنم، پیشت بمانم
امروز از آن روزهاست
هیچ گـاه فکــر نمی کـردم فاصـله بینمــان آنقــدر زیـاد شـود کـه …
تـو بی خـــیـال زنـدگی کنــی …
و مــن با خیــالـت ،
بـی خیــال زندگــی شــوم !!!
گـــاهی بــایـد یــه نقــطــ ـه بـــزاری. . .
بــاز شــروع کنــی. . .
بــاز بخــنـ:)ـنــدی. . .
بــاز بِـجَـــنگـی. . .
بــاز بـیُفــتی و محکــمتر پــاشـی. . .
گــاهــی بــایــد یــه لبخـ ـندِ خـوشـگل بــه همــه تـَلخـی هــا بــزنــی. . .
و بــــگـی. . .
مـرســــــ ــــــی کــه یــادم دادیــن. . .
جــز خــُ ـودم هیـــچ کسـی بــه دادم نمــیــرســه !
اینجا من هستم !!!
نیمکتی چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست …
تنها منتظر بارانم …
که قطره هایش بهانه ای باشد
برای نمناک بودن لحظه هایم
و …
اثبات بی گناهی چشمانم ….
سردمه! دستای یخ بسته مُ ها کن سردمه
قبل از انجمادِ من غوغا به پا کن، سردمه
سردمه! سایه تُ رو سرم بتابون، سردمه
خودِ خورشید شو تا گم شه این زمستون، سردمه
تو یخ وارگیِ سرو و صنوبر
تو این خاموش باشِ ترس و تندر
صدای داغِ فریادِ غزل باش
از اینجا تا گلوگاهِ یه بستر
دستِ من تا تنِ تو فاصله داره، سردمه
توی شب پر شده قندیلِ ستاره، سردمه
سردمه! آتیش بزن سرمای شب رُ، سردمه
خط بزن طومارِ سرمای غضب رُ، سردمه
تو یخ وارگیِ سرو و صنوبر
تو این خاموش باشِ ترس و تندر
صدای داغِ فریادِ غزل باش
از اینجا تا گلوگاهِ یه بستر
INTERVIEW WITH GOD
گفتگو با خدا
I dreamed I had an interview with god.
خواب دیدم .در خواب با خدا گفتگویی داشتم .
God asked
خدا گفت :
So you would like to interview me
پس می خواهی با من گفتگو کنی؟
I said ,If you have the time
گفتم اگر وقت داشته باشید.
....
بقیه در ادامه مطالب
آدم گاهی دوست دارد برود
ولی نرسد
دوست دارد گریه کند
ولی کسی دلیلش را نپرسد
دوست دارد بغض کند
ولی بی بهانه
آدم گاهی دوست دارد گوشه ای از این دنیارا
برای خودش پیدا کند
خودش را بغل کند
وآرام خودش را آرام کند
بیشتر از هرکسی … خودت را دوست داشته باش!
جوری که هر کجا نشسته ای … هر جا که می روی ….
در هر کاری که میکنی … “خــــــــودت ” حضور داشته باشد ،
یــــک حضــــــــــور بـــی ماننـــد …
اما خالــــــی از تکبــــر ، حسادت ، ریــــــا …
باور کن تا عاشق خودت نباشی ….
عاشق هیچ کس نمیتوانی بشوی ….
و هیچ کس هم ..(!)… عاشقت نمیشود !
از گذر زمان هراسی ندارم ، آنگاه که تمام ثانیه هایم را با تو میگذرانم…
این با تو بودن است که مرا سبز نگه داشته ،
قلبم تمام فصلها را به عشق تو پشت سرگذاشته ،
به عشقت تمام غمها را از میان برداشته…
به آینده خواهیم رفت ، تاریخ عشق را ورق خواهیم زد ،
تا برسیم به صفحه عشقمان ، جایی که آخرش نوشته است :
من و تو با هم زندگی کردیم و با هم به آن دنیا رفتیم….
بقیه متن در ادامه مطالب
تو رو با تموم خوبی و بدی
تو رو با هر چی که هستی دوست دارم
حتی وقتی میگی دوستم نداری
.
.
.
ادامه مطالب
می دونـی . . . ؟
بایـد بفـهـمی وقـتی دلــت می گــیره ...
تنـهــایی !
بایـد یـاد بـگیــری از هـیــچ کــس تــوقـع نــداشتـه بـاشی !
بایــد عــادت کنـی کـه بـا کـسی درد دل نـکنـی !
بایـد درکــ کـنی کـه هـر کـس مـشکـلات خـودشــو داره !
بایـد بفـهـمی وقـتی
نـاراحـتی ...دلـتـنگی ...یـا بـی حــوصـلـه ای ...
هـیــچ کـس حـوصـلـه ی تــو رو نـداره !
دیگـه بایـد فهــمیـده بـاشی هــمـه رفـیــقِ وقـتـای خـوشی انـد !
تـقصـــیـر از مــن اســـت …
آن زمـــان کــه گـفـتـی …
قـــول بــده هـمیشـه کــنـارم بـمــانـی …
یــادم رفــت بـپــرســم …
کــنار خــودت یـا خــاطــره هـایت…؟!
اِنـــقدر دوست دارَم کــــه بعـــضی وقــتی یادم میــره دوســم نداری !
تعداد صفحات : 3
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!