می خورم حسرت به یاد لحظه های بی مثال
حسرت اتلاف عمرم درکنارت بی خیال
رفتی و با رفتنت گفتی که راحت میشوی
رفتنت اما نکرده در درونم قیل و قال
روزها با شوق دیدار تو می شد طی ولی
حال فهمیدم دل من بود عمری بی وصال
گفته بودی عاشقی و در دلت جای من است
در دلت جایی نمانده، من چه بودم خوش خیال
قلب سنگت هرچه در دل داشتی بیرون بریخت
بعد چندی آمدی بر عذر خواهی خوش خیال
میخورم سوگند که هرگز نبخشم چشمِ تو
این گناه تو بزرگ است، عفو را پس بی خیال!
گرچه رفتی و دل وجان مرا آتش زدی
آرزویم هست باشد زندگی ات بی ملال
((نظر یادتون نره))