هیچ گاه منت کسی را نکشید.
اگر شخصی واقعا دوستتان بدارد، همیشه با شما همقدم خواهد شد.
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11652 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4323 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
هیچ گاه منت کسی را نکشید.
اگر شخصی واقعا دوستتان بدارد، همیشه با شما همقدم خواهد شد.
روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود : شــکـســــتـــــنــــے اســــت
مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن ولـــــــــــے
مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم : شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت
, راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن
هدی باقری
می خورم حسرت به یاد لحظه های بی مثال
حسرت اتلاف عمرم درکنارت بی خیال
رفتی و با رفتنت گفتی که راحت میشوی
رفتنت اما نکرده در درونم قیل و قال
روزها با شوق دیدار تو می شد طی ولی
حال فهمیدم دل من بود عمری بی وصال
گفته بودی عاشقی و در دلت جای من است
در دلت جایی نمانده، من چه بودم خوش خیال
قلب سنگت هرچه در دل داشتی بیرون بریخت
بعد چندی آمدی بر عذر خواهی خوش خیال
میخورم سوگند که هرگز نبخشم چشمِ تو
این گناه تو بزرگ است، عفو را پس بی خیال!
گرچه رفتی و دل وجان مرا آتش زدی
آرزویم هست باشد زندگی ات بی ملال
((نظر یادتون نره))
فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….
همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…
انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…
این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را
دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….
دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده
ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….
فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است
را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….
دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟
در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…
تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی
،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….
گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی
میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟
سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم
کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …
تو هم شده ای انقلاب زندگی من …
حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ دار شده …
قبل از ” تــو ” ♠♠ بعد از ” تــو ”
بـبـار بـارون کـه ایـنجــا شـکل زنــدونـه
ببـار بـارون دل بـی طـاقــتـم خــونـه
بـبـار بـارون ؛ یکی عـشقـش رو گــــم کـــرده
بـبار بارون قــراره گــریــه بــرگــرده
نـمیــدونـم چــرا بـد شــد ؛ چــرا از خــوبیــام رد شــد
شـــایـد بـازم بـیـاد خــونـه ؛ بـگه بـی مــن نمـیتـونــه
اونــو یـادم مـیـاری تــو ، بـایـد بـازم بـبـاری تــو
بـبـار بارون تــو بـا آواز مـنـو یـاد چــشـاش بـنـداز
ببار بارون ، مــن اینـجـا گـیـج و داغـــونـم…بـبار بـارون
بـبار بـارون ، کــه بـی عشـقـش نـمیـتـونـم
شیشه ای می شکند
یک نفر می پرسد: که چرا شیشه شکست
آن یکی می گوید: شاید این رفع بلا بوده است
اما
دل من سخت شکست
هیچکس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید
از خودم می پرسم
ارزش قلب من از شیشه یک پنجره هم کمتر بود؟!
گفتند: نگذر از غرورت، کار خوبی نیست
باید خودت فهمیده باشی یار خوبی نیست
گفتند: هرگز لشگرت را دست او نسپار
این خائنِ بالفطره پرچم دار خوبی نیست !
سیگار و تو، هردو برای من ضرر دارید
تو بدتری،هرچند این معیار خوبی نیست !
ترک تو و درک جماعت کار دشواری ست
تکرار تنهایی ولی تکرار خوبی نیست ...
آزادی از تو، انحصار واقعی از من
بازیّ شیرینی ست، استعمار خوبی نیست
از هر سه مردِ بینِ بیست و پنج تا سی سال
هر سه اسیر چشم تو... آمار خوبی نیست!
دیوار ما از خشتِ اوّل کج نبود، اما
این عشق پیر لعنتی معمار خوبی نیست
دیوارِ من ، دیوارِ تو ، دیوارِ ما ... ، افسوس...
دیوارِ حاشا خوبِ من، دیوار خوبی نیست
آرام بالا رفتی و از چشمم
اف
تا
دی
من باختم؛هرچند این اقرار خوبی نیست!
عــــزیــز دلــــم وقـتــی در کـنــارمـی احـســاس غــربـت نمـیکــنم
آرامـــــم و از ایــن زمــــانـه ســــــــــــرد شـــکایـت نمـیکنــم
وقــتـی در کـنــارمـی از خـســتـگی هـــای زنــدگی رهــا میـشــوم
مـیــــروم در حـــس تـــــو ، و یـک عـــاشــق واقـعی میــشـوم
وقـتـی در کـنـارمـی ایـــن گـــرمــای وجـــــودت اســت کــه بــه مــن
شـــوق نـفــس کــشیـــدن مــیـدهـــد . . .
ایــن عـطــر حـضــورت اســت کـه بـه مــن عـشــق زنــدگی را میــدهـد
بیـخـــیـال از هـــر چــه غــــــــــــــم اســت در ایــن دنـیا . . .!
تـــو را عــشق اســـت کــه خـــــدا بــه مــن داده ایـــن فــرشتـه زیـبا را
نــه دلتـنـگی نــه نــا امـیـــدی وقـتـی تـــــو هسـتی
چـــه لـحــظــه ای بـهـتــر از ایــن . . . ؟
چــه لـحظــه ای زیبـاتـــر از ایــن کــه تـــو را در مـیــان خـــودم مـیگیـرم
چــه حـسی قشنـگتــر از ایــن کــه مــن تـــو را نـــوازش مـیکنــم
و بــه وجــــودت افـتخــــار میــکــنم . . .
هــیچ لحــظـه ای را در زنـــدگـی ام بـا ایــن حـــس عــوض نمیـکنـم
مـــن تــو را بــه هیــچ قـیمتـی رهــا نمیــکنـم . . .
دوسـتــت دارم ای زیـبـاتـــرین حــس زنــدگــیـم . . . !
رویایی کوتاه در یک شب بی فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام،شب خاموش، راه آسمان ها باز...
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز...
بقیه در ادامه مطالب
در سایه ی یک نگـــاه
گاهی می توان دمی آسود
در جاری یک صـــدا
گاهی می توان غرق بودن شد
در حجم بودن عـشــق
گاهی می توان هیچ شد
در اوج یک آسمان مـهـــر
گاهی می توان از هزاران قله گذشت
می توان در هجوم تمام هستها نیست شد
و در برابر تمام نبودنها به یک بـــودن بالید
عشق یعنی پاک بودن در فساد
…آب بودن در دمای انجماد
طعنه بر طوفان مزن، ایراد بر دریا مگیر
عاشق ساحل شدن این موج را دیوانه کرد…!
شاید دل من ، عروسکی از چوب است
مثل قصه ی پینوکیو محبوب است
اما چه دماغی دارد این بیچاره
از بس که نوشته : “حال من” هم خوب است !
تو کی هستی که همه فکر و خیالم شده تو
تو شدی زندگی من، همه یادم شده تو
یاد تو در خاطراتم وقتی پیدا می شود
می رود دنیا ز یادم چون که یادم شده تو
تعداد صفحات : 4
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!