می تـــــرســــم....!
می ترســــــم تـــو بیـــــایی ...
ولــــــــــــــی من
بــــه نــــــداشــــــتــنـــــــت...
عادت
کـــــــرده باشـــــــم...!!
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11646 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1143 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4321 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
می تـــــرســــم....!
می ترســــــم تـــو بیـــــایی ...
ولــــــــــــــی من
بــــه نــــــداشــــــتــنـــــــت...
عادت
کـــــــرده باشـــــــم...!!
گفتی : نفرین میکنی ؟
گفتم : نه ، اما از خدا میخوام
هیچکس ، اندازه من دوستت نداشته باشد . . .
نبودنت را..............
با ساعت شنی اندازه گرفته ام...............
، یک صحرا گذشته است..............!
بگو کی می آیی ............؟
دلم برای یواشکی هامون تنگ شده!!!
یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح!!!
برای بوسه های پشت گوشی!!!
با صدای آهسته گفتن
"دوستت دارم"
زندگی یعنی صدا...شاید صدای برخورد هزاران تیله ی رنگین در سکوت شب به یکدیگر...
زندگی یعنی مادر...مادری که شاید سنگ صبور شاید شمع سوزان شاید پروانه ی رنگین یا شاید سلطان غم باشد و کاسه ی صبری که هرگز لبریز نمی شود.
زندگی یعنی پدر...پدری که کوه استقامت است.پدری که یک دنیا غم دارد.پدری که شانه هایی چون کوه دارد برای تحمل بار زندگی برای تحمل هر گونه گستاخی!!
اگه کسی دیوونت بود عاشقش باش.اگه عاشقت بود بهش علاقه نشون بده.اگه بهت علاقه نشون داد فقط یه لبخند بزن. اینطوری همیشه یه پله ازش عقبی و اگه یه وقت خسته شد و یه پله ازت جا موند تازه میشین مثل هم...!!!
برای آن عاشق بی دلی می نویسم که حرمت اشکهایم را ندانست.
برای آن می نویسم که معنی انتظار را ندانست.
چه روزها و شب هایی را که با یادش سپری کردم.
برای آن می نویسم که روزی دلش مهربان بود.
می نویسم تا بداند که دل شکستن هنر نیست.
نه دیگر نگاهم را برایش هدیه می کنم و نه دیگر دم از فاصله ها می زنم و نه با شعرهایم دلتنگی را فریاد می زنم...........
می نویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند...!!!
نمیدانم چرا تنم میلرزد وقتی صبحت از تو میشود نه از ترس حضورت نیست ،
از آروزی به تو رسیدن است ، از شاید ها و باید ها
و از اینکه نمیدانم داشتنت رو عاشقانه اشک بریزم یا دوریت را …
شاید روزی تنم لرزید و دستانت را روی شانه هایم گذاشتی
و گفتی زیر لب اشک شوق بریز من به کنارت آمده ام برای همیشه
ترکت میکنم ، تا .....
هر سه راحت شویم . . .
من
تو
ورقیبم !
من از قید تو
او از قید من و تو
از قید خیانت....................
اینجا زمین است
زمین گرد است !
تویی که مرا دور زدی …..
فردا به خودم خواهی رسید !
حال و روزت دیدنیست
گاهی وقتا کجایی ... ؟!
یک کلمه نیست ؛
خیلی معنی داره گاهی ....
کجایی یعنی :
چرا سراغم نمیای !؟
چی کار میکنی ؟
چرا نیستی ... !؟
دلم تنـــــــــــگ شده ....
دوســــــــــــــِت دارم.....♥♥♥♥
تعداد صفحات : 2
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!