نمیدونی ، که چه حالی داره قلبم
نمیدونی ، چه بغضی تو گلومه
نمیدونی ، که چه بیقرارو گریونم
وقتی دونه دونه عکسات روبرومه
نمیدونی، چقدر، دستاتو کم دارم
نمیدونی، چقدر ، تنهایی بی رحمه
که وقتی نیستی توی آیینه میبینم
یه مردی که شکسته و نمیفهمه
یه مردی که شکسته و نمیفهمه
تمومه ساعتا رو، بی تو داغونم
تمومه عمرمو یاده تو میمونم
که واسه ،یه لحظه برگردی به این خونه
ببینی تو نبوده تو، چه دیوونم
بگو ،دستامو میشناسی یا نه؟!
نگو، عطرم واسه تو آشنا نیست
بگو، که هنوزم، منو میشناسی
فقط نگو،نگو که ناشناسی
فقط نگو، نگو که ناشناسی…
دیگه دستای سردم، نا نداره
قلمرو ،روی کاغذی بیاره
که به یاد تو ترانه بنویسه
همون مردی که بی تو
بی قراره…