$ بعضیاااااااااا فکر میکنن با خیلیاااااااااااااام
خیلیااااااااااام فکر میکنن با بعضیااااااااااااام
قشنگیش اینه که من موندمو تنهاییام...!!!
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11652 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4323 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
$ بعضیاااااااااا فکر میکنن با خیلیاااااااااااااام
خیلیااااااااااام فکر میکنن با بعضیااااااااااااام
قشنگیش اینه که من موندمو تنهاییام...!!!
اینجا من هستم !!!
نیمکتی چوبی و چتری که بسته است
دلم تنگ نیست …
تنها منتظر بارانم …
که قطره هایش بهانه ای باشد
برای نمناک بودن لحظه هایم
و …
اثبات بی گناهی چشمانم ….
سردمه! دستای یخ بسته مُ ها کن سردمه
قبل از انجمادِ من غوغا به پا کن، سردمه
سردمه! سایه تُ رو سرم بتابون، سردمه
خودِ خورشید شو تا گم شه این زمستون، سردمه
تو یخ وارگیِ سرو و صنوبر
تو این خاموش باشِ ترس و تندر
صدای داغِ فریادِ غزل باش
از اینجا تا گلوگاهِ یه بستر
دستِ من تا تنِ تو فاصله داره، سردمه
توی شب پر شده قندیلِ ستاره، سردمه
سردمه! آتیش بزن سرمای شب رُ، سردمه
خط بزن طومارِ سرمای غضب رُ، سردمه
تو یخ وارگیِ سرو و صنوبر
تو این خاموش باشِ ترس و تندر
صدای داغِ فریادِ غزل باش
از اینجا تا گلوگاهِ یه بستر
چشم از ابری شدن باران گرفت
قصه ی مجنون را از سر گرفت
آنچنان مست در پی معشوق رفت
دست هر بیگانه ای در شهر گرفت
زاهدی امد که هوشیارش کند
دید مجنون گشته و دستش گرفت
گفت مستی از می و انگور ناب
میزنی در کوچه ها هی پیچ و تاب
گفت زاهد حکم انگور و شراب و می مکن
شکوه ای از کوچه و از پیچ و تاب من نکن
مستم از زلف پریشان از نگاه خسته اش
مستم از عطر اقاقی در اتاق خانه اش
بارش بارانی چشمم مرا ارام نکرد
میروم هر شب به میخانه ولی ان هم دگر..مستم نکرد
خوب میدونم که :
این روزا یکی دیگه کنارته
مبارکه…
هم واسه تو
هم واسه اون که یارته
روزگارى جاده بودم جاده اى غرق تردد …
جاده اى که از رفت و آمد لحظه اى خالى نمیشد …
من که بسیارى غریبان را به آبادى رساندم …
عاقبت خود ماندم و ویرانه و تنهایى خود
تو نیستی
و من تنهایم…
تو نیستی
ومن این را مؤمنم.
تو نیستی
و این تلخ ترین مستند زندگی من است.
اما آموخته ام
که چگونه پیدایت کنم
آموخته ام
وقتی باران می بارد
دستانت را از عطر خاک باران خورده بگیرم
بکشم درون این اتاق
پشت این میز لعنتی
تا نوشته هایم را بخوانی
بعد تو لبخند بزنی
و بپرسی
اینها همه اش برای من است ؟
من بغض کنم
و بگویم
همه اش.
می بینی؟
کار سختی نیست.
خیالت بیشتر از تو با من کنار می آید.
شادم به همین که با تو هستم گاهی . .
با یاد خوشت دمی نشستم گاهی !
ای خوب،دل شکسته ام را بپذیر . . .
از توبه اگر توبه شکستم گاهی !
ول بده که خواهــــی آمد …
اما
هــــرگز نیا !
اگــــر بیایی …
همه چیــــز خراب میشود !
دیگر نمیتوانم
اینگونه با اشتیاق ،
به دریا و جاده خیــــره شوم !!
من
خــــو کرده ام به این انتظار ؛
به این پــــرسه زدن ها …
در اسکله و ایستگاه !
اگــــر بیایی …
من چشم به راه چه کسی بمانم ؟؟!
وقتی می گوید:دوستت دارم...
زل زل در چشمهایش نگاه نکن...
بی هیچ حرفی.....بی هیچ عکس العملی....!!!
تنها با گفتن من هم دوستت دارم این لحظه را تمامش نکن...
جیغ بزن.....محکم در آغوشش بگیر....بوسه بارانش کن....
بگذار آنقدر از گفتن این کلمه به شوق بیاید..
که اگر فردا باز هم خواست بگوید :دوستت دارم...
جور دیگری بگوید....!!
یا نه.... اصلا نگوید....
دستت را بگیرد ببرد تمام دوست داشتن را نشانت بدهد.....!!
دوستت دارم مقدس است.....!!
گفتنش مسئولیت دارد......شنیدنش مسئولیت پذیری....!!
حواست باشد...
هر چقدر هم که بگویی :
تنهایی خوب است؛
هم من و هم تو میدانیم که:
تنهایی خوب نیست …
ولی چه میتوان کرد وقتی خوبی نمانده تا به تنهایی، واژه تنهایی را از تخته سیاه زندگی پاک کند …
کوچــــــــــه ها تمامـــــــــــــ می شوند . . .
ماه هـــــــــــــا به آخر می رسند . . .
ابرهــــــــــــا دستـــــــــ از باریدنــــــــ می کشند . . .
اما . . . !!!!
اینـــــــــــ خاطراتــــــــ اند که هیچــــــگاه مـــرا رهــا نمی کنند . . .
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!