بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ ، هـر شـَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ .
خــوش ہحــآل ِ تــو ،
کہ وقتــے "او " آمـــد ؛ بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ،
فرامــوشـــَم کــَرבے...
تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت
خداوندا..
مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 130 | 1377 |
![]() |
3 | 1286 | raamsteel |
![]() |
13 | 3054 | cutiran |
![]() |
103 | 11652 | hikvision |
![]() |
0 | 811 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 794 | mohammadhajilu |
![]() |
0 | 843 | melika |
![]() |
0 | 854 | melika |
![]() |
1 | 1144 | melika |
![]() |
10 | 2264 | sajjad |
![]() |
2 | 1295 | parham |
![]() |
31 | 4323 | melika |
![]() |
5 | 1687 | melika |
بـرآے ِ فرآمـوش کردنـَـتــــ ، هـر شـَب آرزوے ِ آلــزآیمـر مـے کنـَمــــ .
خــوش ہحــآل ِ تــو ،
کہ وقتــے "او " آمـــد ؛ بـدوטּ ِ هیــچ دردِســَرے ،
فرامــوشـــَم کــَرבے...
$ بعضیاااااااااا فکر میکنن با خیلیاااااااااااااام
خیلیااااااااااام فکر میکنن با بعضیااااااااااااام
قشنگیش اینه که من موندمو تنهاییام...!!!
نگاه کن!
آن دور دستها ...
یکی تنها به انتظار ایستاده ...
لبخندی عاشقانه را !
دستی برایش تکان بده ...
تا بشکند حصار سنگی تنهایی اش!
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ...
زمــآنـے ڪه دلت گرفت
چگونه و با چه رویـےسر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم !!!
پس چه شد ...
بیهوده ورق می خورنــــــــد …
تقویـــــــــم هــــای جهــــــــــان ؛
روزهــــای من …
همه یک روزند …
شنبــــه هایی که فقـــط پیشوندشــــــان عوض می شـــــود …
هــــے !
بـا تـوئـم لعنـتے دوسـت داشتنـے !
بـا تـو ! ڪہ بـا خیـال ِ راحـت جـا خـوش ڪردے در ایـטּ دلـ ـ شڪستـہ !
نمے دانے حـال و روز روزهـایـَم را نمے دانستـَم
و دانستـہ از عمـق عشـقـم بـہ خـودت ؛
از پشـت خنجـر ِ خیـانـت را در پشتـم فـرو مےڪردے !
ڪجـایــــــے ڪہ ببینـے؛
دارم دسـت و پـا مےزنـم
بیـטּ تیـرهـایے ڪہ نشـانہ رفتـے بہ سـوے قلبـَم
بیـטּ ایـטּ دانـسـتـטּ دردنـاڪ لعنـتے دوسـت داشتنـے مـטּ !
ڪجـایــــــے ڪہ ببینـے؛
دارمــ جـاטּ مےڪَنَم بیـטּ بـاور دوسـتت دارمـ هـایـت
و انڪار ایـטּ خیـانـت ایـטּ نبـودטּ تلـخ …
ذره ذره روحـَم را سـوهـاטּ مےڪشـَم
بـراے تظـاهـر بہ خـوب بـودטּ !
بـراے لبخـند زدטּ !
نمےدانـے نبـودنـت بہ چـہ فـرامـوشے تلخــــے دچـارم ڪرده !
شـب هـایَم درد مےڪننـد ..!
غلتیـدטּ روے زمیـטּ , روے خـاڪ ِخـاطراتـم
تـا خـود ِ صبـح تـا وقتے گنجشـڪ هـا بیـدار شـدטּ
تــو را بہ مـטּ یـادآور شـونـد ..
بـا تـوئـم نـازنـیـטּ از دسـت رفتـہ !
از چشـم هـاے مـادرم
از لبخـند پـدرم
از نگـاه بـرادرم
از نـوازش و دلسـوزے هـاے خـواهـرم
بـعـد پـایـاטּ عشـقــ تلـخَـت مےتـرسـَم !
از چشـم هـاے خـدا از دسـت سـرنـوشـت مےتـرسـَم بـرگـرد !
خـواب ِ نبـودنـت بـہ طـور نـاجـوانمـردانہ اے
واقعـےسـت !..
برایش نوشتم:
"به امید فردای بهتر واسه هردومون"
دو هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!!
بعدهــــــــــــــــا فهمیدم
آن روز "الف" فردا را
یادم رفته بـــــــــــــــــــود..
نازدانه ی دلم
همه رفتند ...
همه آرام می آیند و آرام می روند
بی آنکه بدانند چطور شیشه دل را می شکنند.
همه می روند ...
بی آنکه نگاهی به عقب اندازند که من ... که تو ...
که همه ما پشت پنجره چشم به راه ایم.
همه می روند ...
نازنینم اما من همیشه با تو می مانم
تا پشت پنجره به انتظارم ننشینی
با تو می مانم تا پنجره غم گرفته دلت را شاد کنم
من در کنارت هستم
سرت را بر شانه ام بگذار
من می مانم ...
دلـم ...
هنـوز ..
خیس خورده نگاه توست ..!!
نـازش بـدار ..!
که نلغــزد ..
از میان دستهایت ..!!
بار آخر! دست آخر !
من ورق را با دلم بر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ! با دلت دل حکم کن ! ... حکم دل ...
هر که دل دارد بیاندازد وسط تا که ما دلهایمان را رو کنیم !
دل که روی دل بیفتد عشق حاکم می شود !
پس به حکم عشق بازی می کنیم
این دل من رو بکن حالا دلت را !
دل نداری ؟! بر بزن اندیشه ات را ...
حکم لازم !!! دل سپردن، دل گرفتن، هر دو لازم...
!!!!!
و عشق آن لحظه معنا پیدا میکند که
همدمت اجازه بوسیدن دهد
و تو با نهایت عشقی که در دل داری
بوسه بر پیشانی معشوقه ات بزنی !!!!
دلم حال و هوای تو روا پیدا کرده
حال و هوای بوییدن عطر دل انگیز وجودت
حال و هوای بوسه زدم بر سجده گاهت
تنها دلخوشی من همین تفکرات خیالی است
حیف که به حقیقت نمی پیوندد
آرزوی خوشبختی برایت میکنم....!
شب آرزوها مجددا آغاز شد و من تنها در حسرت یک ارزو مانده ام
آرزویی که سال هاست در پی اش سختی های فراوان کشیده ام
شب ها بی خوابی،روز ها بی قراری،هفته های تکراری،سوخته ام
خدایا در این شب پر از احساس و آرزو با گوشه چشمی به این دلم
و با تمام خوبی ها و بخشندگی ها و مهربانی هایت پرده دلم را بگشاء
آمین...!
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند می خورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن، تفنگ نیست
شاید آرام تر میشدم
فقط و فقط ……..
اگر میفهمیدی…..
حرفهایم به همین راحتی که می خوانی
نــــوشته نشده اند!!
خوب خوبم
هیچ دردی ندارم
اینجا سرزمین غریبی است
نمی توان آن را شناخت
باید آن را زندگی کرد
دلم می خواهد همیشه اینجا بمانم
عطر بهار نارنج در باغ بیداد می کند
نمی بینمش اما صدایش مرا با خود می برد
عاشقم می کند
دلم تنگ است
دلم برای دیدنش تنگ است
کی رخ می نماید ؟
نمی دانم ….
گِرآهآمـ بِلِـ لَعنَتـےِ عَزیز...!!!
تِلفُنـے کـِﮧ زَنگـ نِمـےخُورَد کـِﮧ اِختِراعـ نَدآشتــ ...
دِلَتـ گِرِفتـﮧ بـود ؟؟؟!!!
خُبـ چَسبـِ قَلبـ اِختِرآعــ مـےکَردے !!!
مـے چَسبآندیمـ روےِ تَرَکــهآےِ قَلبـِ صآحِب مُردِیِمآنـ !!!
وَ غُصـﮧےِ زَنگــ نَخُوردَنـِ تِلفُنـے کـِﮧ اِختِرآعـ نَکَردهـ ایمـ رآ نِمـے خُوردیمـ ...!!!
سآدهـ بِگویَمــ گِرآهآمـ بِلـِ لَعنَتـےِ عَزیز ...!!!
حآلـِ اینـ روزهآیَمـ رآ تُو هَمـ مُقَصِرے ..
هَـمیشـه بـآیــد کـسی باشـــد
که مــَعنی ســـــه نقطـه ی انتهـــای جملـههآیتـــ را بفهمـــد
تا بُغضهآیتـــ را قبلــ از لرزیــدن چانـه اتـــ بفهمـــد
که وقتی صدایتـــ لرزیـــد بفهمـــد
که اگــ ـر ســکوتــــــــــــــ کـردی، بفهمـــــــــــد
که اگــ ـر بهانـهگیــــر شــدی بفهمـــد
کـسی بـآشــد
که اگــ ـر ســردرد را بهـآنــــــــــــه آوردی
برای رفتـــن و نبـــودن
بفهمـــد بـه تــوجّهـش احتیآج داری
بفهمـــد کــــه درد داری
کـــــــــــــــــه زنــدگـــــــــــــی درد دارد
بفهمـــد کــــه دلتـــ می خواهد
قَــدم زدن زیـــرِ بـــآران
حرف های عاشقانه
یک فنجان قهوه دو نفره را
همیشـه بایــد کسی باشـــد
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . .
נּـشســــتمــ...
خســـــته شـــבمــ...
בیگر قــــایق נּـمے ســـازمــ...
پشـــتـــ בریا هـــا هـــر خبـــرے
ڪه مـــے خـــواهـــב باشـــב
وقتـــے از تـــــو خبـــرے נּـیستـــ...
قـــایـــق مـــے خـــواهمــ چـــﮧ ڪـــار...!؟!
مـــرا
همـــــیــלּ جـــزیـــره ے ڪوچــــڪ
تـــנּـهـــــایے هـــایـــمــ
بســـ استـــ...!
چند خط بيشتر نمانده تا برسم به حسي که بايد آن را ابراز کنم به تو…
از اول خط تا اينجا خيسي چشمهايي بود که مرا تا آنجا همراهي کردند
آن جايي که تو هستي و من در برابر توام
و چند نقطه تا لحظه اي دوباره و يک احساس عاشقانه
چقدر سختي کشيدم ، از اول اين خط تا آخرش شيريني و تلخي هاي زندگي را چشيدم
و شيرين ترين لحظه ي آن بدجور به دلم نشست ، تو آمدي و همه تلخي ها از يادم رفت
همه احساساتم بوي عطر تو را ميدهد ، وقتي صداي قلبت را ميشنوم ، قلبت به من نفس ميدهد
در اوج تو را خواستن ، بي نياز از همه کس و نياز دارم به کسي که همه کس من است
در شور و شوق عشقم و در خيال کسي که بي خيالش نميشوم
و اين عاشقانه ترين لحظه ي زندگي من است ، که در آغوش توام و تسليم هيچ حس ديگري نميشوم
چند خط بيشتر نمانده تا برسم به حسي که مرا مجنون ميکند ، از اول خط تا اينجا رنگ چشمهايت مرا ديوانه ميکند
و چند نقطه تا اين حس تازه ، و اينگونه ميشود که زندگي براي من و تو بي انتهاست ، تو را داشتن يک هديه زيباست
در حال و هواي زندگي ام و در دنيايي که تو همه زندگي مني…
و آخرين خط و هزاران نقطه چين براي رسيدن به آغازها…
دوستت دارم اي عاشقانه ترين لحظه بي پايان زندگي ام…
ادامه مطالبو ببین دوست من
مدل ها و ست های لباس زمستانه زنانه ۲۰۱۴
برای دیدن عکسها به ادامه مطالب مراجعه فرمایید
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم
از ته دل دوسـت میدارد.
هیس…
حواس تنهایی ام را
با خاطرات
باتو بودن
پرت کرده ام…
بگو کسی حرفی نزند…
بگذار
لحظه ای ارام بگیرم
سهم “من” از “تو”
عشق نیست ،
ذوق نیست ،
اشتیاق نیست ،
همان دلتنگی بی پایانی است
که روزها دیوانه ام می کند!!