loading...
˙·٠•●❤ سایت عاشقانه و تفریحی ❤●•٠·˙
Welcome To Tanhaee98

خداوندا...

تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت

خداوندا..

مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..

 


آخرین ارسال های انجمن
m_admin بازدید : 555 شنبه 18 مرداد 1393 نظرات (0)

خسته‌تر از صدای من، گریه‌ی بی‌صدای تو

حیف که مانده پیش من، خاطره‌ات به جای تو

رفتی و آشنای تو، بی‌تو غریب ماند و بس
قلب شکسته‌اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

طعنه به ماجرا بزن، اسم مرا صدا بزن
قلب مرا ستاره کن، دل به ستاره‌ها بزن

تکیه به شانه‌ام بده، دل به ترانه‌ام بده
راوی آوارگی‌ام، راه به خانه‌ام بده

یک‌سره فتح می‌شوم، با تو اگر خطر کنم
سایه‌ی عشق می‌شوم، با تو اگر سفر کنم

شب‌شکن صد آینه با شب من چه می‌کنی؟
این همه نور داری و صحبت سایه می‌کنی

وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن
با تو طلوع می‌کنم ولوله‌ای دوباره کن

با تو چه فرق می‌کند زنده و مرده بودنم
کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

 

دکتر افشین یداللهی

m_admin بازدید : 461 سه شنبه 14 مرداد 1393 نظرات (1)

هیچ وقت خیانت نکنید

 
سلام . دلم برات خیلی تنگ شده بود
 
پسرک از شادی تو پوست خود نمی گنجید...
 
راست میگفت ...خیلی وقت بود که ندیده بودش..
 
دلش واسش یه ذره شده بود..
 
تو چشای سیاهش زل زد همون چشمایی که وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت
 
باعث شد تا پسرک عاشق شود و با تهدید و داد و هوارو عربده بالاخره کاری کرد که باهم دوست شدن
 
دخترک نگاهی به ساعتش کرد و میون حرفای پسرک پرید و گفت:
 
من دیرم شده زودی باید برم خونه...
 
همیشه همین جور بوده هر وقت دخترک پسرک را میدید زود باید بر میگشت...
 
پسرک معطل نکرد و کادویی که برای دخترک خریده بود رو با کلی اشتیاق به دخترک داد
 
دخترک بی تفاوت بسته را گرفت و تشکری خشک و خالی کرد...
 
حتی کنجکاویی نکرد داخل بسته رو ببیند پسرک خواست سر سخن روباز کند که دخترک گفت :
 
وای دیرم شد..من دیگه برم خداحافظ...
 
خداحافظی کردند و پسرک در سوک لحظه جدایی ماتم گرفت و رفتن معشوق را نظاره کرد ....
 
دخترک هراسان و دل نگران بود...
 
در راه نیم نگاهی به بسته انداخت ...یه خرس عروسکی خوشگل بود..
 
هوا دیگه داشت کم کم سرد میشد
 
وسرعت ماشین هاییکه رد میشدند ترس دخترک رو از دیر رسیدن بیشتر میکرد
 
پسره مثل همیشه ۵ دقیقه تاخیر داشت
 
اما بازم مثل همیشه ریلکس بود...دخترک سلام کرد و پسر پاسخ گفت
 
دخترک بی درنگ بسته را به پسر داد و نگاه پر شوقش را به نگاه پسر دوخت.
 
پسر نیم نگاهی به بسته انداخت و گفت: مرسی...
 
بسته را باز کرد و ناگاه چشمش به نامه ای افتاد که عاشق خوش خیال دخترک برای او نوشته بود...
 
لبخندی زد و به روی خود نیاورد...
 
چند دقیقه ای را با هم سپری کردن
 
و باز مثل همیشه خداحافظی و نگاه ملتمس عاشقی که از لحظه ی وداع بیزار است..
 
این بار دخترک عاشق بود و پسره معشوق او..
 
معشوقی که شاید جسم اون سر قرار با 5 دقیقه تاخیر حاضر شده بود ،
 
اما دلش از لحظه اول جای دیگه ای بود ........
 
کمی آن طرف تر صدای جیغ لاستیکی دخترک و پسر را متوجه نقطه ای در آن طرف کرد..
 
پسرکی در زیر چرخ های ماشین جان می داد
 

 

و آخرین نگاهش دوخته شده به معشوقه ای بود که به او خیانت کرده بود...
m_admin بازدید : 586 شنبه 11 مرداد 1393 نظرات (1)

دوست داشتنت را

نه با حرف

نه با بوسه و

نه با هیچ چیز دیگری نمی توانم بیان کنم

تنها کاری که از دستم ساخته است ؛

این است که به چشمانت زل بزنم

تا خودت از چشمانم ببینی

 

که چقدر دوستت دارم !!!

m_admin بازدید : 479 شنبه 11 مرداد 1393 نظرات (0)

مهـــــــربانم

 

با تــــ♥ـــو عهـد مےبندم نا گسستنے

فراموش نشدنے و مــــــــاندگار

قلبــــ♥ــــم را به تـــ♥ـــــو هــدیه مے دهم

به  تـــ♥ـــــو که سـر تـا پـای وجــودت را ذرّه ذرّه دوســت مے دارم

و به آن عمیــــــقاً عــشـ♥ـــق مے ورزم

ای عزیـــــــز  ِستودنے

مهـربــان ِماندنے

نازنیـن ِخواستنے 

بدان و آگـاه باش که مـن 

تـــ♥ــــو را

هیـــــــــچ گاه

هیـــــــــچ کجا

هیــــــــــچ لحظه ای

تنـها نخواهـم گـذاشـت

و لحظه ای از تــــ♥ـــــو غـافل نخـواهم شــد

مطـمـئـن بـاش

تمــــــــام احسـاسات زیـبای مـــــــن

 

عاقـلانه و عاشــــــــقانه تقدیـــم تـــــ♥ـــــو مهـربان بـاد

m_admin بازدید : 421 شنبه 11 مرداد 1393 نظرات (0)

 

بهونه كه میگیره

نق كه میزنه

بى حوصله كه میشه

یعنى "دلتنگه"

قهركه میكنه

لوس كه میشه

یعنى "بى تابه"

یعنى "كم دارتت"

به همین سادگى!!!!!!!!!

زیادپیچیده نیست فهمیدن حال زنى كه عاشق شده...قلب

m_admin بازدید : 680 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (2)

ببین مخاطب خاص من:
وقتی صدات میکنم نگو هان! یا بله؟
بگووو جونم عشقم♥
وقتی باهات قهرم توام باهام قهر نکن
لپمو بکش بگو حق با منه ها نیم وجبی اما آشتی….
وقتی میگم نسبت به من بی محلی!
نگو تو اینجوری فکر میکنی!!!
وقت و بی وقت بهم زنگ بزن و بگو ببین به فکرتم ^___^
وقتی میبینی ناراحتم بیخیال از ناراحتیم نگذر...
بیا انقد قلقلکم بده تا بخندمو ار اینکه تو کنارمی احساس غرور کنم :D
وقتی میگم دلم خیلی گرفته نگو پاشو برو بیرون یه دور بزن -_-
یعنی اینکه دلم واسه بیرون رفتنو با تو میخواد♥
وقتی میگم خیلی تنهام :(
نگو دوستات پیشت هستن:(
یه نیشگونم بگیر و بگو پس من اینجا چیم که تو احساس تنهایی میکنی؟

m_admin بازدید : 495 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (4)

قـلبی دارم خـسته از تــپــیـدن . . .


مــــی گــــویــنــد ســـــاده ام . . . ! 


مـــی گـــویـــنـــد تــــو مــــرا با یــک نــگــاه . . .


یـــک لبـــــخـنـــد . . .


بــه بــازی میـــــگیــــری . . . !


مــــــی گـــــوینــــد تـــرفنــدهـــایت ، شـــیطنـــت هــــایت ،


و دروغ هایـــت را نمــــی فهمــــم . . .


مــــــی گویند ســــاده ام . . . !


اما مــــــــن فـــــقــــــط دوســـتـــــت دارم ،همیـــــــــن . . . ! 


و آنــــها ایــــن را نمـــــــیفــــهمنــــد . . . !!

m_admin بازدید : 581 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (1)

بــودنــت حــس عـجـیـبی ســت کـه دیــدن دارد


ناز چشمــــــان قــشـنـگ تــو کـشـیـدن دارد


آتــش از هــرم تـنت سـخـت بـه خــود می پـیـچـد


دل مــن شــوق در آغــــوش پــریــدن دارد


لــب تــو کـهـنـه شــرابی ســت و مــن مـی دانـم


بـوسـه از طـعـم دهــان تــو چشـیـدن دارد


چـشـم تــو ریـخـتـه بـر هــم مـنِ مـعـمـولی را 


یک نـگاه تــــو بـه مـن جــامـه دریـدن دارد


ســر و سـامـان بـدهـی یـا سـر و سـامـان بـبـری


قلــب مــن ســــوی شـمـا مـیـل تــپـیـدن دارد


وصــل تـو خـواب و خــیـال اسـت ولـی بـاور کـن


بــودنـت حـس عـجـیـبی سـت کـه دیــدن دارد

 

« ناصر رعیت نواز »

m_admin بازدید : 418 سه شنبه 07 مرداد 1393 نظرات (1)

ورود ﺍﻣـــﺎﻡ ﺯﻣـــﺎﻥ ﻣــﻤـﻨـﻮﻉ ! 


ﺷـﯿـﺸﻪ ﻫـﺎﯼ ﻣـﺸـﺮﻭﺏ ﺭﺍ ﺳـﻔـﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺧــﺪﺍ ﮐـﻨـﺪ ﺗـﺎ ﻓــﺮﺩﺍ ﺁﻣــﺎﺩﻩ ﺷـﻮﻧـﺪ . . . 


ﺑـﻬـﺘــﺮﯾـﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﺷـﻬـﺮ ﺭﺍ ﺁﺫﯾـﻦ ﺑـﺴـﺘﻪ ﺍﻡ ،


ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﯾـﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﺍﯾـﻦ ﺍﺳـﺖ ﮐـﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﻣـﺠـﻠﺲ ﻣـﺨـﺘـﻠﻂ ﺑـﺎﺷـﺪ ﯾـﺎ ﺟــﺪﺍ !

 

ﭼـﻨـﺪ ﺗـﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳــﺘـﺎﻧـﻢ ﮐـﻪ ﺧــﻮﺏ ﻣـﯿـﺮﻗـﺼـﻨـﺪ ﺣـﺘـﻤـﺎ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـﺎﺷـﻨﺪ


ﺗـﺎ ﻣﺠﻠﺲ ﮔـﺮﻡ ﺷـﻮﺩ . . . ﺁﺧــﺮ ﺷــﻮﺧـﯽ ﻧـﺒـﻮﺩ ﮐـﻪ ﺷــﺐ ﻋــﺮﻭﺳـﯽ ﺑــﻮﺩ !


ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒـﯽ ﮐـﻪ ﻫــﺰﺍﺭ ﺷـﺐ ﻧـﻤﯿﺸـﻮﺩ


ﻫــﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﻣـﺤــﺮﻣـﻨـﺪ . . .

 

ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻭﻗـﺘﯽ ﻋــﺮﻭﺱ ﺑـﻠﻪ ﻣـﯿﮕـﻮﯾـﺪ


 ﺑـﻪ ﺗـﻤـﺎﻣﯽ ﻣـﺮﺩﺍﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﺗـﺎﻻﺭ ﮐﻪ ﻧﻪ ، ﺑــﻪ تـمام ﻣــﺮﺩﺍﻥ ﺷـﻬــﺮ ﻣــﺤـﺮﻡ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ


ﺍﯾـﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓـﯿـﻠـﻢ ﻫـﺎﯾـﯽ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﻓـﻀﺎﯼ ﺳـﺒـﺰ ﺩﺍﺧـﻞ ﺷـﻬـﺮ ﻣـﯿـﮕـﯿـﺮﻧـﺪ ﻓـﻬـﻤـﯿـﺪﻡ ! 


ﻫــﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻓــﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ ﻋــﺎﻟـﻢ ﻣـﺤـﻀـﺮ ﺧــﺪﺍﺳـﺖ 


ﺁﻫـﺎﻥ ﯾــﺎﺩﻡ ﺁﻣــﺪ !


ﺍﯾــﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﻣـﺤـﻀـﺮ ﺧــﺪﺍ ﻧـﯿـﺴـﺖ ، ﺗـﺎ ﻣﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﯿﺪ ﻣﻌﺼﯿﺖ ﮐﻨـﯿـﺪ ! 


ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﺩﺍﻣــﺎﺩ ﻫــﻢ ﺁﺭﺍﯾـﺶ ﻣﯿـﮑـﻨـﺪ . . .


ﻫـﻤـﻪ ﻭ ﻫـﻤـﻪ ﺁﻣـــﺪﻧــﺪ ﺣـﺘﯽ خـــان دایـی ﻭ . . .


ﺍﻣــﺎ . . .  ﮐﺎﺵ ﺍﻣــﺎﻡ ﺯﻣــﺎﻧـﻤـﺎﻥ نـیـز می آمــد ،ﺣــﻖ ﭘــﺪﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﺑــﺮ ﻣــا !


ﻣــﮕـﺮ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ ﺍﻭ ﻧـﺒـﺎﺷــﺪ ؟ 


ﻋــﺮﻭﺱ ﺑــﺮﺍﯾـﺶ ﮐـﺎﺭﺕ ﺩﻋــﻮﺕ ﻧـﻔـﺮﺳﺘـﺎﺩﻩ ﺑـﻮﺩ ،ﺍﻣـﺎ ﺁﻗـﺎ ﺁﻣــﺪﻩ ﺑـﻮﺩ . . .


ﺑـﻪ ﺗـﺎﻻﺭ ﮐـﻪ ﺭﺳــﯿـﺪ ﺳـﺮﺩﺭ ﺗـﺎﻻﺭﻧــﻮﺷـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﻧﺪ : ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻣـﺎﻡ ﺯﻣـﺎﻥ ﻣـﻤـﻨـﻮﻉ ! 


ﺩﻭﺭﺗــﺮﻫـﺎ ﺍﯾـﺴـﺘـﺎﺩ ﻭ ﮔـﻔـﺖ : ﺩﺧـﺘـﺮﻡ ﻋــﺮﻭﺳﯿـﺖ ﻣـﺒـﺎﺭﮎ ﻭﻟـﯽ . . . 


ای کاﺵ ﮐﺎﺭﯼ ﻣـﯿـﮑﺮﺩﯼ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻫـﻢ ﻣـﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﺴـﺘـﻢ ﺑـﯿﺎﻡ . . .


ﻣـﮕﺮ ﻣـﯿﺸـﻮﺩ ﺷـﺐ ﻋـﺮﻭﺳـﯽ ﺩﺧـﺘـﺮ ﭘـﺪﺭ ﻧـﯿـﺎﯾـﺪ ، ﻣـﻦ ﺁﻣــﺪﻡ ﺍﻣـﺎ . . .


ﮔـﻮﺷـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺸـﺴـﺖ ﻭ ﺩﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺩﻋــﺎ ﺑـﺮﺩﺍﺷــﺖ 


ﻭ ﺑــﺮﺍی خــوشبـخـتی ﺩﺧـﺘـﺮﮎ ﺩﻋــﺎ ﮐــﺮﺩ


ﭼـﻪ ﻇــﺎﻟـﻤـﺎﻧـﻪ ﯾـﺎﺩﻣــﺎﻥ ﻣـﯿـﺮﻭﺩ ﮐـﻪ ﻫـﺴـﺘـﯽ !


ﻣـﺎ ﮐـﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣـﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻔـﺮﻩ ﺗـﻮ ﻣـﯽ ﺑـﺮﯾـﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺧــﻮﺭﯾـﻢ


ﺑـﺎ ﺷـﯿـﻄﺎﻥ ﻣﯽ ﭘــﺮﯾـﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔــﺮﺩﯾــﻢ . . . 


ﻣـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﮔـﻨﺎﻩ ﻫـﻢ ﮐـﻪ ﻣـﯿـﮑـﻨـﯿـﻢ ، ﺑـﺎﺯ ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤﯽ ﺁﯾـﺪ


ﻧـﯿﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺩﺭ ﻧـﻤـﺎﺯ ﺩﻋــﺎﯾـﻤــﺎﻥ ﻧـﮑـﻨﯽ ! 


ﻣـﺎ ﺣــﻮﺍﺳـﻤـﺎﻥ ﭘـﺮﺕ ﺍﺳـﺖ ﮐـﻪ ﻓــﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻣﯿـﮑـﻨـﯿـﻢ ﺷـﻤـﺎ ﺭﺍ . . .


ﺍﻣـﺎ ﺷـﻤﺎ ﺧـﻮﺏ ﯾـﺎﺩﻣـﺎﻥ ﻣـﯿـﮑﻨﯽ . . . 


 

« اللــــهــم عجــــــــــــــــل لوليكــــــــــــــــــــ الفــــــــــــــــــــرج »

m_admin بازدید : 643 شنبه 14 تیر 1393 نظرات (0)

دوباره آسمان این دل ابری شده .
دوباره این چشمهای خسته بارانی شده .
دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم.
میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند.
در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا .
دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود.
خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن یک قلب تنها .
دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.
به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره .
آسمانی دلگیرتر از این دل خسته .
یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده.
خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است.
تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است.
دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است.
آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است ، قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است.
هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست.
میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم .
دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم .
اما نمی توانم…
دوباره دلم گرفته است ، خیلی دلم گرفته است،
اما کسی نیست تا با من درد دل کند ، کسی نیست سرم را بر روی شانه هایش بگذارم
و آرام شوم… هیچکس نیست!

ناراحت

m_admin بازدید : 474 پنجشنبه 12 تیر 1393 نظرات (0)
دانلود آهنگ جدید فوق العاده زیبا و شنیدنی مرتضی پاشایی به نام نگران منی
 با دو کیفیت همراه با متن آهنگ
( ترانه سرا:مهرزاد امیرخانی/آهنگ:مرتضی پاشایی/تنظیم،میکس و مستر:معین راهبر )
( تیتراژ ابتدایی ویژه برنامه ماه عسل )
دانلود در ادامه مطالب
m_admin بازدید : 394 جمعه 30 خرداد 1393 نظرات (0)

- چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ پس کی میخوای آدم بشی؟ نکنه دوباره معلمت کتکت زده که اینجوری شدی؟ چرا لال مونی گرفتی حرف بزن دیگه؟
صدای هاجر خانم بود. زنی قد بلند و کشیده که از اکثر زنان آبادی سر و گردنی بلندتر بود، هم قدش هم زبانش. روسری اش را همچون زنانی که سر درد دارند دور سرش بسته و چند تار موی طلایی اش از حریم روسری جا مانده بودند. همانند خیلی از زنان آبادی چادر به دور کمر بسته بود و در حالی که مشغول پخت نان بود با عصبانیت سمت علی رفت؛ ترس سراسر وجود علی را احاطه کرده بود. لباسهای زمستانی علی را از تنش در میاورد که گفت:
- خاک بر سرت با این درس خوندنت. یکم از خواهرت زهرا یاد بگیر. اون از بابات که صبح تا شب سر کاره و تا برگرده دلم هزار راه میره اینم از تو که به جای اینکه کمکم کنی همش عذابم میدی....

بقیه داستان در ادامه مطالب

 

ارسالی از طرف : Ronak

m_admin بازدید : 514 چهارشنبه 28 خرداد 1393 نظرات (0)

بسیاربه سرزنش خویش نشسته ام
وزبان به گلایه گشوده ام
ازجایگاه خویش.
بسیاردل تنگ بوده ام و
لبریز ازاحساس تلخ غربتی عجیب
درازدحام این همه آشنای ناشناس.
هرچند که دیر است وپیر گشته ام ولی
دانستم عاقبت که چرا
این همه درخود شکسته ام.
دیدم که سنگ با نگاه سردو
دل بی تفاوتش
دارد چه ارزشی
اما همیشه سهم آینه
شکستن است.

m_admin بازدید : 450 چهارشنبه 28 خرداد 1393 نظرات (0)

1 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان 

2 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : Mitra73

3 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : 2.1 (پی دی اف) – 0.2 (پرنیان) – 0.9 (کتابچه) – 0.2 مگابایت (epub) 

11 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub 

4 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : 217

14 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

مثل گیسویی که باد آن را پریشان می کند …
هر دلی را روزگاری عشق ویران می کند…
پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان، روایت یک عشق است ، روایت دختری ست که مانند همه ی دختران سرزمین من؛ در سنین جوانی عشق در وجودش جوانه میزند و او را دگرگون می کند.
در این مسیر پر فراز و نشیب بزرگ می شود و شخصیت خامش پخته می شود، اما بابت این تجربیات هزینه ی گزافی را می پردازد!
عشق احساس لطیفی ست؛
ولی …
آیا همه ی مردان این سرزمین، لیاقت عشق زلال ما را دارند؟!
افسوس که تنها کسانی که ما را میرنجانند، عزیزانی هستند که عمری کوشیده ایم تا از ما نرنجند!
الا یا ایها الساقی،ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها …

 

5 دانلود رمان پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایان | Mitra73 کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و EPUB (کتاب اندروید و آیفون)

دانلود در ادامه مطالب

ارسال شده توسط کاربر : mohaddese

m_admin بازدید : 526 چهارشنبه 28 خرداد 1393 نظرات (0)

 

خـیـلی مــمـنـون انـقـد آســون مـنـو داغــون کـردی


واســه احـسـاسی کـه داشـتـم دلـمــو خــون کـردی


تـو کـه هـیـچ حـسی بـه ایــن قـصـه نـداشـتی واسـه چـی


مـنـو بـه مـحـبـت دو روزه مـهـمـون کـردی


هـمـه عـالــم مـی دونـسـتـن کـه بــری مـیـمـیـرم


امـا رفـتی و هـمـه عـالـمـو حـیــرون کـردی


خـیـلی مـمـنـون واسـه هـر چـی کـه آوردی بـه ســرم


خـیـلی مـمـنـون ولـی مـن هـیـچ وقـت ازت نمـی گــذرم


مـن حـواسـم بـه تـو بـود و تـو دلـت سـر بـه هــوا


بـا هـمـیـن سـر بـه هـوایـیـت مـنـو ویــرون کـردی


مـن کـه بـا نـگاه شـیـریـن تـو فـرهــاد شـدم


مـگه ایـن کـافی نـبـود کـه مـنـو مـجـنـون کـردی ؟


هـمه عـالـم مـی دونـسـتـن کـه بــری مـیـمـیـرم


امـا رفـتـی و همـه عـالـمـو حـیـرون کـردی


خـیلی مـمـنـون واسـه هـر چـی که آوردی بـه ســرم


خـیـلی مـمـنـون ولی مـن هـیـچ وقـت ازت نـمی گـذرم


m_admin بازدید : 525 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (0)

خدا
” تو ” را که می آفرید
حواسش پرت آرزوهای “من” بود
شدی همان آرزوی من . . .
.
.
.
هر جا که من هستم
تو نیستی
هر جا که تو هستی ،
من نه !
شده ایم آدم برفی و آفتاب
مگر نارنج وُ بهار عیبی داشت !
.
.
.
آغوشم
وطنی ست
که جز تو،
هیچکس در آن،
خانه ای نخواهد داشت…

بقیه در ادامه مطالب

m_admin بازدید : 395 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (0)

به سیگارم قسم که تو باختی نه من
چون تو الان تنهایی ، ولی من با سیگارم خوشم....

.

.

.

نـــــگــاهـت بـه آن بـالــآ بـاشــــــد
تــــــــا "دلــــــتــ" از آدمــــــهــای ایــــن پــایــیــن نـگــــــیـرد
تـــنـــهـــآ "خُـــــــــــــــدا" رو صـــــدا کُـــــن
تـــــنـــــــــــها "خُـــــــــــــــــــداســـــت" که مـــیـــ مـــانــــــــــــــد

.

.

.

وقتی آرزوی چیزی تو دلت میوفته

شک نکن توانایی رسیدن بهشو داری

بقیه در ادامه مطالب

m_admin بازدید : 431 سه شنبه 27 خرداد 1393 نظرات (0)

پسر بودن یعنی چه ؟

 

- پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر


- پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن


- پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی که تحویلشون نمی گیرن


- پسر بودن یعنی کادو خریدن برای جی اف


- پسر بودن یعنی تا کی مفت خوری می کنی


- پسر بودن یعنی پس کی دفترچه آماده به خدمت میگیری


- پسر بودن یعنی به زور سیکل داشتن


- پسر بودن یعنی بابا پس کی میری برام خواستگاری


- پسر بودن یعنی مثل خر حمالی کردن


- پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد


- پسر بودن یعنی چرا کار نمیکنی . . . جون بکن دیگه


- پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین که . . .


- پسر بودن یعنی همه مواقع مرد خونه هستی، حتی موقع دزد اومدن


- پسربودن یعنی عمراً عزیز دل بابا باشی


- پسر بودن یعنی در اول جوونی سربازی در انتظارته . . .


- پسربودن یعنی هرروز یک شکست عشقی خوردن


- پسر بودن یعنی همه میرن مسافرت و تو باید بمونی و خونه رو بپایی


- و اما پسر بودن یعنی هزار بدبختی دیگه . . .

m_admin بازدید : 548 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت
ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت چو نور صبح
بیرون فتاده بود یکباره راز ما
رفتم که گم
شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی طوفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سر هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت
سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش زمن مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت بتلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

m_admin بازدید : 436 دوشنبه 26 خرداد 1393 نظرات (0)

یکی از شاگردان شیخ انصاری می گوید: «در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ انصاری به تحصیل مشغول بودم، شبی شیطان را در خواب دیدم که بندها و طناب های متعددی در دست داشت. از شیطان پرسیدم: “این بندها برای چیست؟” پاسخ داد: “اینها را به گردن مردم می اندازم  و آنها را به سوی خویش می کشم و به دام می افکنم. دیروز، یکی از طناب ها را به گردن شیخ انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه ای که منزل شیخ در آن است، کشیدم، ولی افسوس که بر خلاف زحمات زیادم، شیخ از قید رها شد و بازگشت”.

هنگامی که شیطان این ماجرا را نقل کرد، از او پرسیدم: “اکنون که طناب ها را در دست داری، طناب مرا نشان بده”. شیطان لبخندی زد و گفت: “امثال تو نیازی به طناب ندارد و خودشان به دنبال من می دوند !”

هنگامی که از خواب بیدار شدم، در تعبیر آن به فکر فرو رفتم. عاقبت تصمیم گرفتم مطلب را برای شیخ بیان کنم. شیخ گفت: “شیطان راست گفته است، زیرا آن ملعون دیروز می خواست مرا فریب دهد که به لطف خدا از دام او گریختم.

جریان از این قرار بود که دیروز به مقداری پول نیاز داشتم و از سویی، چیزی در منزل موجود نبود. با خود گفتم یک ریال از مال امام زمان(عج) نزدم وجود دارد که هنوز وقت مصرفش نرسیده است؛ آن را به عنوان قرض بر می دارم و سپس ادا خواهم کرد. یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم. همین که خواستم آن چیز مورد نیاز را بخرم. با خود گفتم که از کجا معلوم که بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم؟ در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعی گرفتم به منزل برگردم. از این رو، چیزی نخریدم و پول را به جای اولیه اش را باز گرداندم”».

به راستی که مرحوم شیخ انصاری به حقیقت این آیه شریفه توجه نموده است “الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاء وَاللّهُ یَعِدُکُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ”یعنی شیطان‏، شما را  وعده به فقر و تهیدستى مى ‏دهد؛ و به فحشا و زشتیها امر مى‏کند؛ ولى خداوند وعده آمرزش‏ و فزونى‏ به شما مى‏ دهد؛ و خداوند، قدرتش وسیع‏، و [به هر چیز] داناست‏. به همین دلیل‏، به وعده‏هاى خود، وفا مى‏کند.

m_admin بازدید : 527 جمعه 23 خرداد 1393 نظرات (0)

در امتداد قصه ام، در اضطراب یک سفر
و از غروب جمعه ای رسیده ام به این گذر

به فکر با تو بودنم به شرط جاودانگی
بگو به رسم کودکی که تا همیشه غصه پر

دوباره بی مقدمه مرا به خلسه برده ای
به صرف نور و روشنی، به لحظه های تازه تر

به استناد چشم تو غزل گل از گلش شکفت
دِرام رنگ عشق شد و آفریده شد هنر

من اعتراف می کنم به حس دلسپردگی
به اینکه با تو زندگی دمی نمی شود هدر

نشان به آن نشان که شب دلیل یک دسیسه است
قصیده نذر می دهم به یمن رستن از خطر

کسی دسیسه می کند که ردپایش آشناست
به قصد انقراض گل؛ به حکم وحشت از تبر

به فکر با تو بودنم فقط به قدرعافیت
در این شب کلیشه ای، دقیقه های دربدر

“پوریا بیگی”

m_admin بازدید : 439 جمعه 23 خرداد 1393 نظرات (0)

با چشمانت به ساحل سرد زمستان می روم

جایی که در کنارت آرام می گیرم

جایی که به وصالت نزدیک می گردم

جایی که از گرمای وجودت دلم قرص می گردد

تو را بین کدام صفحه زندگیم بگنجانم که به تحریر در نیامده غزل خداحافظی سر ندهی؟

با تو مأنوسم

از سردی دستانم گله مند مباش که دلهره خونم را خشکانده، دلم را لرزانده

با هر مژه بر هم زدنی، مد هوشم می گردانی

با هر لبخند، دل می ربایی و با هر بوسه، از من جان می ستانی

چون آفتاب بر سرزمینم تابیدی

به سان  گل آفتابگردان، گردانم به رویت و نقصان به وقت نبونت

رسوایم و محتاج مهرت

تنم خاک بود، باران گشتی

ظلمت بود، مهتاب گشتی

تو قلبی که می تپی، نبضی که می زنی، همچون روح در مسلخ تنی

صدای قلبت شیواست

  لبهایت مسیحا

m_admin بازدید : 732 جمعه 23 خرداد 1393 نظرات (2)

 

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

m_admin بازدید : 495 یکشنبه 18 خرداد 1393 نظرات (2)

تعداد دقیق مژه هایت را میدانم
تعجب نکن ، مگر زندانی کاری جز شمردن میله های زندانش دارد ؟

.

.

قطعا روزی صدایم را خواهی شنید…
روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز . . .

.

.


اگر روزی ...
محبت کردی بی منت ! لذت بردی بی گناه ! بخشیدی بدون شرط...
بدان آن روز واقعاً زندگی کرده ای...

 

بقیه در ادامه مطالب

m_admin بازدید : 555 یکشنبه 18 خرداد 1393 نظرات (0)

 

تصور کن روزی بهم
 


پیام بدی و جواب ندم!
 


زنگ بزنی و
 


تعجب کنی چرا جواب نمی دم



و روزی دیگه زنگ بزنی
 


و یکی از خانواده ام
 


جواب بده بگه بفرمایید؟
 


و تو بگی کجایی؟؟!



بگه منظورت اون مرحومه؟؟؟؟



چیکار می کنی؟
 


داد می زنی؟
 


گریه می کنی؟
 


اون وقت می گه امروز 4 روزه دفنش کردیم



اون لحظه چی میــــــ ــگی؟
 


تا وقتی امروز کنارتم



سعی کن دوستم داشته باشی



چون ممکنه روزی بیاد و من نباشــــــم...



دیروز یکی رو دفن کردن



امروز یکی و فردا هــــم من...
 


آرررررررررررررررره زندگی همینه

m_admin بازدید : 753 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (0)
تو را حس میکنم هر دم . . .

که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی . . .

من از شوق تماشایت ،

نگاه از تو نمیگیرم . . .

تو زیباتر نگاهم میکنی این بار . . .

ولی افسوس . . . این رویاست

تمام آنچه حس کردم ، تمام آنچه میدیدم . . .

تو با من مهربان بودی ،

و این 
رویا 
♥ 
چه زیبا بود . . .

ولی . . . افسوس . . . رویا بود

ﻧﻤﯿﺩﺍﻧم ﭼﺸﻤﺎﻧت ﺑﺎ ﻣﻦ چه ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭقتی که ﻧﮕﺎﻫم می کنی . . .

 ﭼﻨﺎن ﺩﻟم ﺍﺯ ﺷﯿﻄﻨت نگاهت ﻣﯿﻠﺮﺯﺩ 

ﮐه ﺣس ﻣﯿﮑﻨم ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎست . . .

ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی ﭼﺸم هایی که ،
تمام دنیاست . . .
 
m_admin بازدید : 359 جمعه 16 خرداد 1393 نظرات (0)

 

پــای چـشـمـای قـشــنـگت یــه ســبـد ســتـاره دارم 

تــو بــایـد سـهـم دلـــم شـی چــون ازت خــاطـــره دارم 

بـــذا تــو اعـمـاق چــشــمـات تــا ابــد غــرق تـــو بـاشــم 

نــفـس و ازم بـگـیــری شـــایــد روزی ســـر بــرا شــم 

مـــن بــه اون چــشـمــای نــازت عــمــریــه کــه پــایـبـنـدم 

تــو هــمـیـن تـــرانــه هــامــم تــو رو خــیـلی مـی پـسـنـدم 

مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم ، مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم 

اگــه لـایـــق تــو بـاشــم شـبـتــو طـلا مـیـگـیـرم 

نـگــو قـسـمـتـم نـمـیـشی تــورو از خـــدا مـیـگـیـرم 

بــا تــو شــادم تـا هــمــیـشــه تــوی قـلـبـم زدی ریـشــه 

مــن بـهــت عــلاقـمـنـدم بـی تــو زنــدگی نـمــیـشـه 

مــی بــرم تــورو بــه جــایی غــرق رویــاشــیـم دوبـاره
 
مـی گــمـت عـاشـقـت هسـتـم تــورو مــیـخـوامــت خــدایـی 

تــورو مـیـخـوام قــد دریــا قــد چـشـمـای حـســودم 

بــه تــو مــن عـلاقـمــنـدم حـتـی بــیـشـتر از وجــودم 

هــمـیـشـه جـلــو چـشـامی وقـتـی چـشـمـامــو مـی بـنـدم 

تــا هـمـیـشـه تــو بـاهـامـی تــورو خـیـلی مـی پـسـنـدم 

مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم ، مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم 

تــورو مـیــخـوام مـثـه شـعــرام مـنی کــه غــرق نـیـازم 

واســه تــو تــرانــه مـیـگـم واســه تــو تــرانـه ســازم 

تــو واســم خـیـلی عــزیــزی بـی تـو مــن هـیـچــی نــدارم 

تــو نـبـاشـی خــیـلی تــنـهـام تــو نـبـاشـی بـیـقــرارم 

مــن بـه ایــن عـشـقی کـه دارم خــیـلی وقــتـه پــایـبـنـدم 

شــایـد بـاورت نـمـیـشـه تــورو خـیـلی مـی پـسـنـدم 

مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم ، مــن بــه تــو عــلاقـمـنـدم 
m_admin بازدید : 430 یکشنبه 11 خرداد 1393 نظرات (0)

آنچنان در خودم – در این زندان ، گاه زنجیــر می شوم بانـو

که برای شما نه – حتی خود ، دست و پا گیر می شوم بانـو …

 

گرچه جوگنـدمی ست موهایم ، شُـغلم ای خــوب آسیابان نیست

دارم از دسـت می روم ، دارم ، کم کَـمَــک پیــر می شوم بانــو …

 

چون نسیمـی که می رود با قهـر – رفته ای و هنــوز با هر بـاد

در به هم می خورد و من با خود، سخـت درگیر می شوم بانــو …

 

سفره ای باز کرده ام از خویـش ، آن قَــدَر خورده ام خودم را که

دارم احســاس می کنم کم کم، از خودم سیــر می شوم بانــو …

“علی اصغر داوری”

تعداد صفحات : 25

درباره ما
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است . آیینه به سادگیم خندید و گفت : احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش ، او برای همیشه دیر کرده است …
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدومش قشنگ تره؟؟!!
    تنهایی در صفحات اجتماعی


    lenzor.com/tanhaee98



    instagram.com/tanhaee98


    سیم کارت خود را شارژکنید
    ❤しѲ√乇❤

    I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you

    ♥♥HEART♥♥


    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1526
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 259
  • آی پی امروز : 186
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 458
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 509
  • بازدید ماه : 699
  • بازدید سال : 13,497
  • بازدید کلی : 2,756,174
  • کدهای اختصاصی
    <
    سایت عاشقانه 72 لاو =============

    هدایت به بالای صفحه

    قلب من

    قـــلب من...

    دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.

    آنقدر که تو را نیز همچون خودم

     از ته دل دوسـت میدارد.

    هیس…!

    هیس

    حواس تنهایی ام را

    با خاطرات

    باتو بودن

    پرت کرده ام…

    بگو کسی حرفی نزند

    بگذار

    لحظه ای ارام بگیرم

    آغوشــــ تــــ♥ـــــو

    سهم “من” از “تو

    عشق نیست ،

    ذوق نیست ،

    اشتیاق نیست ،

    همان دلتنگی بی پایانی است

    که روزها دیوانه ام می کند!!

    فال حافظ
    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !

    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !
     ﺗـﻮ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺧـﻮﺏ ﺑـﻮﺩﯼ ...
    ﻭﻟـﯽ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧـﺒـﻮﺩﯼ ! ﻣـﻦ ﺑـﻪ ﺭﺳـﻢ ﺭﻓـﺎﻗـﺖِ ﺩﯾـﺮﯾـﻨـﻪ ﻣـﺎﻥ ..
    ﭼـﺸـﻤـﺎﻧـﻢ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺑـﻨـﺪﻡ ؛ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻧـﻘـﺎﺑـﺖ ﺭﺍ ﺑـﺮﺩﺍﺭ ﺭﻓـﯿـﻖ ...
    ﺑـﮕـﺬﺍﺭ ﺻـﻮﺭﺗـﺖ ﻫـﻮﺍﯾـﯽ ﺑـﺨـﻮﺭﺩ!