loading...
˙·٠•●❤ سایت عاشقانه و تفریحی ❤●•٠·˙
Welcome To Tanhaee98

خداوندا...

تــو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را

مبادا گم کنم اهداف زیبا را

مبادا جا بمانم از قصار موهبت هایت

خداوندا..

مرا مگذار تـــنها لحظه ای حتی به خود ..

 


آخرین ارسال های انجمن
Sahar بازدید : 570 سه شنبه 03 دی 1392 نظرات (0)

قسمت دوم داستان صابی وهاجر

 

 

قسمت دوم:

از اون شب رابطه ما شروع شد...

از صبح تا شب کلی اس بازی میکردیم با اینکه حتی صداشو هنوز نشنیده بودم.میگفت قبلا با هیچکسی دوست نبوده و من اولین پسریم که باهاشم ...!

دومین روز آشناییمون بود،صبح با صدای اسی که داده بود بیدار شدم،یه کم اس دادیم و من خداحافظی کردم و رفتم مدرسه.

راستش از دیشب دنیام یه جور دیگه شده بود انگار همه چیز زیباتر و پررنگ تر شده بود برام ،نسبت به روز گذشته شادتر و پرانرژی تر بودم.

حتی این پر انرژی تر بودن انقدر معلوم بود که دوستام تعجب میکردن از رفتارم(البته بچه شر و شیطونیم ها ولی خیلی ساده بودم)

دیگه حتی درس خوندن و . .

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...

 و گوش دادن به حرفای معلما برام زجرآور شده بود و میخواستم هرچه زودتر برم خونه و با نیلوفر باشم.هرسه تا زنگ رو اصلا نفهمیدم معلما چی گفتن و من چی خوندم.بعد از زنگ آخر مدرسه کیفمو برداشتم و زود اومدم بیرون!خیلی رفتارام عجیب شده بود.منی که بعد از خلاص شدن از مدرسه با دوستام نصف خیابونای شهرمون رو متر میکردیم و برای خونه رفتن هیچ عجله ای نداشتیم امروز لحظه شماری میکردم برسم خونه. هرچقدرم دوستام اصرار(یا اسرار!نخند بی سوادیم دیگه چه کنیم!)کردن باهاشون نرفتم و گفتم حالشو ندارم.

تا رسیدم خونه به همه سلام کردم و فورا رفتم تو اتاقم و پریدم رو تخت خوابم و از اون ورش گوشیمو برداشتم و زودی بهش اس دادم و جوابمو داد و دل بی تابم آروم گرفت.چندتا اس دادم و رفتم ناهارمو با عجله یه کوچولو خوردم و اومدم بازم اس بازی تا وقتای غروب.

بابابزرگم زنگ زد و گفت بیا برو برای من و مامان بزرگت دارو بگیر

به نیلوفر اس دادم:خانومی با اجازت من برم واسه بابابزرگم دارو بگیرم و بیام

نیلوفر:باشه عزیزم

من:فعلا خانومی

نیلوفر:صابی؟(عاشق این ناز کردناش بودم همیشه اینجوری صدام میکرد.نیلوفر واقعا با رفتاراش خودشو خوب در عرض دو روز تو دلم جا کرده بود)

من:جانم؟

نیلوفر:میشه صداتو بشنوم؟

من: منکه از خدامه ولی صدامو شنیدی پشیمون نشیا چون صدام یه کم کلفته(صدام به نظر خودم یه کم کلفته ولی دیگران میگن نه خوبه)

نیلوفر:باشه میخوام صداتو بشنوم

من:چشم عزیزم صبرکن برم بیرون زنگ بزنم

زود لباسامو پوشیدم و اومدم بیرون.دیشب برف زیادی باریده بود و پیاده رو ها بد جور یخ زده بود و لیز بود ولی من عاشق هوای سرد و برفم.

یقه ی پالتومو دادم بالا و آروم آروم کنار خیابون داشتم قدم میزدم.دل تو دلم نبود با خودم میگفتم یعنی صداش چجوریه؟اصلا زنگ زدم بهش چی بگم؟!!یه هیجان خاصی داشتم

اس دادم:نیلو زنگ بزنم؟

فورا جواب داد:آره زود باش

با هیجان خاصی بهش زنگ زدم بعداز چندتا بوق(به قول خودش میخواست کلاس بزاره!)بلاخره برداشت...

من:سلام

نیلوفر:سلام خوبی؟

من:ممنون.توخوبی؟چه خبرا؟

نیلوفر:مرسی.سلامتی،چه خبرازشما آآآصابی؟

من:سلامتی خبر خاصی نیس،والا راستش موندم چی بگم انگار بار اولمه دارم با یکی حرف میزنم!خب یه چیزی بگو حرف بزنیم در موردش دیگه

نیلوفر: اومممم خب کی قراره عکستو بفرستی؟

من:خانوما در همه چیز مقدم ترن!

نیلوفر:زرنگی اول تو بفرست بعد من میفرستم

من:عمرا هروقت که تو فرستادی منم میفرستم

نیلوفر:باشه خب میفرستم

من:کی؟

نیلوفر:حالا ببینیم چی میشه

من:باشه.خب صدای کلفتمو شنیدی؟کاری نداری؟

نیلوفر:وااا نه اینکه صدای من خیلی خوبه!داری فرار میکنی ازم؟(ولی صداش واقعا زیبا و ظریف و ناز بود)

من:نه عزیزم خب نمیدونم چی بگم تو هم صدامو شنیدی بسه دیگه قطع کنیم منم برم کار دارم

نیلوفر:باشه اصلا دیگه نمیخوام قهر قهر قهر

من:نیلو اذیت نکن دیگه دارم میرسم خونه بابا بزرگم

(گرچه هنوز 5 دقیقه ای راه مونده بود تا برسم ولی چیکارکنم تو دلم بدجور غوغا بود خیلی هیجان داشتم!!نمیدونستم در مقابل این دختر با این صدای ظریف و زیباش چی بگم. کاملا کیش و مات شده بودم.بدجور درمقابلش احساس ضعف میکردم)

نیلوفر:باشه برگشتنی زنگ بزن حرف بزنیم

من:چشششم،کاری نداری؟

نیلوفر:نه دیگه

من:قوربونت،خداحافظ

نیلوفر:خداحافظ

نمیدونم چه مرگم شده بود.قبلا با چندتا دختر رابطه دوستانه داشتم و هروقت که باهم حرف میزدیم من مثل بلبل حرف میزدم و اصلا نمیذاشتم اونا حرف بزنن ولی نمیدونم چرا در مقابل نیلوفر کم آوردم.

واااای با شنیدن صدای نازش رو ابرا بودم.داشتم قدم میزدم و میرفتم به سمت خونه بابا بزرگمو کیف میکردم اصلا تو این عالم نبودم که...

 

اوووووووخ تو پیاده رو پام رفت رو یه تیکه یخ و بدجور خوردم زمین و نشیمن گاهم(!!!!!!!!!)بدجورد درد میکرد.واااای وسط پیاده رو کلی خیط شدم.زود خودمو جمع و جور کردمو راه افتادم.اینم از شانس ما!

بهش اس دادم:نفرینم کردی خوردم زمین،صبرکن یه نفرین طلبت!

نیلوفر:حقته تا تو باشی این جور ناراحتم نکنی

خلاصه لنگان لنگان رفتم و رسیدم خونه بابابزرگم نسخه دارو رو برداشتم و رفتم دارو هارو گرفتم و اومدم.بین راهم طبق معمول اس بازی میکردیم و گیر داده بود بازم زنگ بزن حرف بزنیم و منم خونه پیش بابابزرگم بودم نمیتونستم.بابابزرگم خودش آمپول زدن یادم داده بود و یه دونه آمپول داشت زدم و فشار خون مامان بزرگمم گرفتم و خداحافظی کردم و اومدم بیرون برم خونه.

اس دادم بهش:نیلو زنگ بزنم؟

نیلوفر:نه دیگه مامان بابا اومدن نمیتونم حرف بزنم فقط اگه میشه برام شارژبگیر

منم که پشت گوشام مخملی!!!رفتم واسه هردوتامون شارژگرفتم و رفتم خونه

(کلا در طول این رابطه با اینکه خودش ادعا میکرد بچه مایه داره و خونشون تو ولیعصرهستش(منطقه بالا نشین تبریز)ولی همیشه وظیفه خرج کردن و شارژ گرفتن و زنگ زدن بر عهده من بیچاره و گوش مخملی بود!)

خلاصه رفتم و رسیدم خونه و کلی اس بازی کردیم و وقت خواب شد

اس دادم:شب بخیر خوب بخوابی عزیزم

نیلوفر:توهم خوب بخوابی،دوستت دارم،شب بخیر.بووووووس

یه لحظه هنگ کردم!!!خدایا این داره چی میگه؟؟مگه میشه با دو روز اس دادن به یکی بگی دوستت دارم؟؟؟!!!!اونم ندیده و نشناخته!!!!

 باخودم دلیل می آوردم که حتما خیلی سادس و چون من اولین دوست پسرشم به این زودی دل بسته و کلی شاد بودم که همچین  دختری افتخار دوستی بهم داده و خدارو شکر میکردم به خاطر این نعمت

 

بزرگش!!!! 

این نوشته رو دوستی به نام yalniz نوشته و داستان زندگی خودشه و کاملا واقعیه

به گفته ی ایشون

 راه ارتباطی من:yalnizboy1@gmail.com

منتظر نظرات دلگرم کنندتون هستم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
آیینه پرسید: که چرا دیر کرده است ؟ نکند دل دیگری او را اسیر کرده است ؟ خندیدم و گفتم : او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است . آیینه به سادگیم خندید و گفت : احساس پاک ، تو را زنجیر کرده است گفتم : از عشق من چنین سخن مگوی گفت: خوابی ! سالها دیر کرده است در آیینه به خود نگاه می کنم آه !!! عشق تو عجیب مرا پیر کرده است راست گفت آیینه که منتظر نباش ، او برای همیشه دیر کرده است …
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدومش قشنگ تره؟؟!!
    تنهایی در صفحات اجتماعی


    lenzor.com/tanhaee98



    instagram.com/tanhaee98


    سیم کارت خود را شارژکنید
    ❤しѲ√乇❤

    I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    .I Love you
    ..I Love you
    ...I Love you
    ....I Love you
    .....I Love you
    ......I Love you
    .......I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    ........I Love you
    .......I Love you
    ......I Love you
    .....I Love you
    ....I Love you
    ...I Love you
    ..I Love you
    .I Love you

    ♥♥HEART♥♥


    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬
    ╬♥═╬
    ╬═♥╬

    آمار سایت
  • کل مطالب : 1526
  • کل نظرات : 149
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 259
  • آی پی امروز : 224
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 955
  • باردید دیروز : 51
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,006
  • بازدید ماه : 1,196
  • بازدید سال : 13,994
  • بازدید کلی : 2,756,671
  • کدهای اختصاصی
    <
    سایت عاشقانه 72 لاو =============

    هدایت به بالای صفحه

    قلب من

    قـــلب من...

    دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.

    آنقدر که تو را نیز همچون خودم

     از ته دل دوسـت میدارد.

    هیس…!

    هیس

    حواس تنهایی ام را

    با خاطرات

    باتو بودن

    پرت کرده ام…

    بگو کسی حرفی نزند

    بگذار

    لحظه ای ارام بگیرم

    آغوشــــ تــــ♥ـــــو

    سهم “من” از “تو

    عشق نیست ،

    ذوق نیست ،

    اشتیاق نیست ،

    همان دلتنگی بی پایانی است

    که روزها دیوانه ام می کند!!

    فال حافظ
    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !

    ﺩﯾـﺮ ﺷـﻨـﺎﺧـﺘـﻤـﺖ !
     ﺗـﻮ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺧـﻮﺏ ﺑـﻮﺩﯼ ...
    ﻭﻟـﯽ ﺧـﻮﺩﺕ ﻧـﺒـﻮﺩﯼ ! ﻣـﻦ ﺑـﻪ ﺭﺳـﻢ ﺭﻓـﺎﻗـﺖِ ﺩﯾـﺮﯾـﻨـﻪ ﻣـﺎﻥ ..
    ﭼـﺸـﻤـﺎﻧـﻢ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺑـﻨـﺪﻡ ؛ ﺗـﻮ ﻫـﻢ ﻧـﻘـﺎﺑـﺖ ﺭﺍ ﺑـﺮﺩﺍﺭ ﺭﻓـﯿـﻖ ...
    ﺑـﮕـﺬﺍﺭ ﺻـﻮﺭﺗـﺖ ﻫـﻮﺍﯾـﯽ ﺑـﺨـﻮﺭﺩ!