خستهـ و ڪلافه امـ درست عیــن روحِِ جُدا شُدهـ از ڪالبُد جسمـ
ڪهـ سعــی دارد جلوــی دیگران را در مراسِم خاڪسپارــی بگیرد تا تنهایَش نذارند
در آن قبرستانهـ سرد و متروڪ
فریاد میزند ودیگران اهمیتـی نمــی دهند
و تنهــا صداـی سڪوتــی دلخراش به گوشِشان میخورَد و...
صداــی زجه هاــی [مادر] و دوستـانــی ڪِ شایـد قدرش را دیر فهمیـدن ...
خستهـ امـ از بــی لیاقَت بودنِ آدمهــآــی زندگیَمـ از همیشهـ طلبڪــار بودنِشــآن..!
+غُصــه نخور رفیق یڪسرــی آدمهــآ باید از زندگیَت خارج
شوند تا بفهمند چقدر بی لیاقَت بودند بُگذار برایِشان "دیــر" شَود
بُگذار مفهومـ : [زمان براــی هیچ انسانــی صبر نمیڪُند]
را بهـ خوبــی درڪ ڪُنند
انقدر نبخش آدمـآ رو (!)